۱۳۸۹ دی ۷, سه‌شنبه

روزی باورت می شد!؟

روزی باورت می شد
تو که میروی
دیگر هیچ کس نبیند
و نخواهد که ببیند

روزی باورت می شد
تو که می روی
آنان که ایمان داشتی
حقت را اینچنین ادا کنند

روزی باورت می شد
من اینچنین شوم
که خودم هم باورم نمی شود
اینچنین شدم که هستم

ما بی دینان متعهدیم
و آنان دینداران بی تعهد
که ما از همه دیندار تریم
و آنان از همه بی دین تر

ما هواس بازان بی قیدیم
و آنان مقیدان هواس باز
که ما هوای بهشت داریم
و آنان قید بهشت

روزی باورت می شد
اینچنین بهشتیمان کنند
و ما اینچنین جهنم را بهشت
و آنان بهشت را جهنم

من باورم میشد
با همه ی کودکی هایم
و تو باورت نمی شد
که اینچنین آسوده رفتی ...