۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

احترام به مردگان

یکی از مسائلی که همیشه توجه من رو به خودش جلب می کرده و قلقلکم می داده سنت شکنی و ساختار شکنی عادت ها و سننی بوده که بعضا به اشتباه فکر می کنیم درسته و بسختی می تونیم دست از اونها برداریم. بعنوان مثال همین احترام عجیبی که برای مرده انسانهایی قائلیم که زندشون رو فلان خودمون هم حساب نمی کردیم و هر چی از دهنمون در میومد بهشون می گفتیم. همین الان هم که در حال نوشتن این مطلبم هی یکی میاد بهم نهیب میزنه که بابا ولشون کن! مرده های بیچاره رو چی کار داری یک خدا بیامرزش بگو برو دنبال کارت. ولی آخه برم دنبال کدوم کارم!؟ هزار تا کار عقب افتاده دارم و آدمی که قلقلکش میاد که نمی تونه به کاراش برسه. خلاصه کلی نوشتم هنوز دستم نمیاد که بنویسم "کردان" . آخیش! موفق شدم! اولین ساختار شکست. البته هدف کردان خدابیامرز نبودا ولی خواستم مثال بزنم که از وقتی که این بنده خدا فوت کرده یک بار هم ننوشتم کردان و کمتر هم دیدم کسی در این باره مطلبی بنویسه. البته بنابر همین اصل احترام به مردگان اگر فضائل جناب مرده زیاد باشه و مدرک دکتراش هم اصل اونقدر ازش می نویسیم که روح محترمش هوس برگشتن کنه و از دیدن جسم کرم خوردش افسرده شه. داشتم می گفتم که هدفم التبه جناب کردان نبود و این سنت شکنی خودم رو با مرحوم دکتر کردان شروع کردم. قصد نوشتن در مورد مرحوم تازه درگذشته رو داشتم که هی همین یارو که میاد سیخ می کونه تو جون آدم که هی فلانی پشت سر مرده حرف نزن، نمی گذاشت که نمی گذاشت. خلاصه که روحت شاد . نه من مامور نکیر و منکرم که بپرسم این همه پول رو از کجا آوردی و نه اگر یک روزی اینقدر پول دار شم جز مامور نکیر و منکر که زبون آدم بند میاد و جوابی نداره بده، حوصله دارم به کس دیگه ای جواب بدم. تازش هم من اصلن قبل از اینکه مرحوم بشید نه شما رو می شناختم و نه حتی اسم شما رو شنیده بودم. فقط می دونستم که یک مبین هست که نمی دونستم رئیسش شمایید. نهایتا شنیده بودم یک سفره شامی پهن شده که از این سفره های نهار اعیون و اشراف هم سفره تره. می گن بجای نفت دیتا آوردن سر سفرتون و بجای گپ باهم مخابره می کردین حرفهای گنده گنده رو. غرض از مزاحمت؛ دیروز شنیدم که این شامه گویا شام آخر بوده و اون قلقلک که گفتم اومد بسراغم. آخه عبرت تاریخی می طلبه که یاد رفتگان بکنیم. و تازه رفتگان عبرت آمیز تر هستن. البته باید بگم دو نوع رفتن داریم. اولیش که بزور می برنت که بقیه بترسن که خوب مثل همه چیزای ساخت دست بشر نمی تونه عظمت دست اون بالایی رو داشته باشه. اما دومیش خودش می بردت. تقدیر رو می گم ها. آدم از تقدیر بیشتر از هفتیر می ترسه. اونجاست که حسابی باید درس عبرت بشه. دکتر قلابی ها خیلی سخت نگیرند فوقش ضایع می شین دیگه. خدا هم بعیده به مدارک دنیایی خیلی گیر بده که حالا تقلبی بود یا اصلی. با فوق دیپلمش شاگرد مغازه شدی یا با دکتراش وزیر! پول دارها هم سخت نگیرن ، مگر پول داشتن بده!؟ مناقصه!؟ نه من همچین حرفی زدم!؟ برندگان مناقصه های مختلف در آرامش باشند. من هم آرزو دارم یک روز توی یک مناقصه 100 میلیون تومانی شرکت کنم. مگر چه اشکالی داره!؟ چی!؟ میلیارد دلاری بوده!؟ خوب آرزوهای بزرگ که بهتره. بگذریم ! فقط کهن سالان عزیز توجه داشته باشن که این تقدیر نامرد یکی رو خوکی می کنه می بره یکی رو گاز می گیره می بره! در حالی که هر کدومشون رو یک روز زود تر برده بود من و امثال من اصلن نمی شناختیمشون که بخوایم حالا سنت شکنی کنیم. خلاصه شمایی که می تونستین دیروز با آبرو برید فردا باید بی آبرو برید. حالا که نرفتید و زمان هم برنمی گرده، به فکر چاره ی دیگه ای باشید. حداقل 50 سال دیگه بمونین که اونم میزنه بالای 120 سال یا هم بیشتر از این شورش ندین که نمک برای قلبتون ضرر داره. می تونین هم بگین "نمک رو چه به قلب!؟" ولی از من گفتن فشارتون میره بالا سکته رو میزنین ها!؟ حالا قلبی نشد مغزی. سکته مغزی!؟ ای بابا! یک سیب رو که میندازی هوا باز برمیگرده سر همون قضیه کردان خودمون که ...

۱۳۸۸ مهر ۶, دوشنبه

شوخی های زمانه

من به خاطره ای دل باختم
این را به حساب نکرده هایم نگذارید
به حساب دلم نیز نگذارید
که من خاطراتم را رها کرده
آنها رهایم نمی کنند

به حساب شوخی های زمانه بگذارید
به حساب بازی های کودکانه بگذارید

شاید روزی باز آیم
از خودم بازگردم
و به خود آیم

من به شاید ها پایبندم اما
به بایدها هرگز

شعر کشی

گاه شعر هایم را پاک می کنم.
و سرحال از کرده ی خویش
مکتوب به قتل نوشته هایم افتخار
و چقدر دوست دارم این شعر را
بیشتر از همه ی شعر هایی که پاک کردم

۱۳۸۸ مهر ۵, یکشنبه

مرگ ندا

دلم چون سنگ
امروز بر کودک آفریقایی
دیروز بر غم های زمانه
و روزهاست بر هیچ
نگریسته ام

مرگ ندا
دلم را سنگ کرده است
پس از آن اشک های خونین
روزهاست بر هیچ
نگریسته ام

۱۳۸۸ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

شعر زیبا

چشمانم را بستم و
شعری نوشتم
چشمانم را باز کردم و
همه پاک بود
دستم به کدام دکمه خورد نمی دانم
شعری زیبا بود و دیگر نیست

هنوز کودک بودم

یاد کودکی هایم،
مرا یاد کودکی می اندازد
که نمی دانم کیست

خوب به یاد می آورم
کودک بودم روزی
و کودکی را دوست نداشتم

خوب به یاد می آورم
عاشق بوی مهر بودم
و مدرسه را دوست نداشتم

هنوز هم کودک بودم
و معصومانه نگاه می انداختم
در چشمانت ، نگاه غم بارم را

خوب به یاد می آورم
و می دانم به یاد می آوری
آن غروب های دلگیر خلوت را

و چقدر دوست داشتم
آن سکوهای همیشه خالی را
و آن دالان های تو در تو

آن بیهوده پشت در ایستادن ها
آن بی هوا خندیدن ها
و آن گریه های بی حالی ها

و چقدر دوست داشتم
سرمای پاییزی
کودکی های بزرگسالی را

یاد باد هر چه را از یاد رفته
پاییز ناخوانده را یاد باد
آرزوهای یافته را یاد باد

خیس شدن باران ها را
تنهایی، دل به رفتن آفتاب
دل به رد پا سپردن ها را

یاد به یاد گذشته سپردن و
دل به باد رفتن ها را
آن روزها را یاد باد

پچ پچ های خنده وار
سالن های دو نفره و
دل ساده ی ما را...

۱۳۸۸ شهریور ۲۴, سه‌شنبه

وصیت نامه

اگر امروز، فردا ، امسال ، سال دیگر و یا هر سالی از این سالهای سخت پیش رو در هر کدام از تجمعات، راه پیمایی ها و اعتراضاتی که بنابر وظیفه انسانی خود در آن ها شرکت نموده ام جان بی ارزشم را از دست دادم دوست دارم بدانید که در این راه ثابت قدم بودم و آنچه جز این از من شنیدید یا خواندید بدانید دروغی بیش نیست از رسانه های دروغی که دیگر معلوم نیست فردا روز سر از کدام نهاد و پایگاهی در می آورند و به دروغ و شایعه پراکنی می پردازند.

وصیت خود را بیش از هم به خدای خود می نویسم که مرا با لطف و منت آفرید تا با غرور و خطا در راه طاعتش برنتابم و هر روز بر اشتباه و گناهم افزایم. ای بخشنده جان، می دانم که بسیار سرپیچی کردم و قدم در راهی جز راهت گذاشتم اما تو را سپاسگذارم که آخرتم را به دنیای دین فروشان نفروختم و پا در راهی نگذاشتم که با هر طاعتش هیزمی بر آتش جهنم و با هر عبادتش آتشی بر هیزمش بیافروزم. خداوندا خود شاهدی هر چند گنهکار که بودم هیچ گاه سکوت در برابر ظلم و ستم را بر نمی تابیدم. چه آن روز که کودک فلسطین در پشت پدرش سنگر می گرفت و پدر سپر بلای کودکش می شد در برابر گلوله دشمن و چه امروز که ندای ندا در گلو خفه می شود و صورت پر خونش اشک بر چشمان هر وجدان نیمه بیداری جاری می سازد. خداوندا اگر دیندار نبودم خوب می دانستم که دین تو دین خواباندن وجدان های بیدار نبود . دین تو پر قویی نبود که در آن آسوده بخوابیم و بگوییم که ما آسوده ایم و کشته شدگان همه بی دین اند و خون های جاری در خیابان ها مباح. که بگوییم خدا را شکر که ما آسوده خوابیده ایم و پنبه در گوشهایمان داریم. تا آنجا که خوانده ام پیامبر در اوج قدرت بخشید و حسین با اوج قدرت جنگید. پس چگونه است که قدرت بدستان تا دندان مسلح بی سلاحان را می کشند و مدعیان خدا و پیامبر آسوده می خوابند. چگونه است که در خانه های خود و در هوایی مطبوع عبادت می کنند و دیگر خبری از نماز ظهر عاشورا نیست!؟ شاید روزی دوباره در مقابل صدام بایستند اما به وطن کشی گویا سخت عادت کرده اند. خداوندا اگر ایمان برخی از اینان را به من داده بودی که اینچنین به بت پرستی مشغولند امروز خونی در بدنم جاری نبود که انگشتانم را به حرکت در آورد تا وصیت نامه ای را بنویسم که شاید هرگز بکارم نیاید. خداوندا کاش ایمان با بینش می دادی که ایمان برخی قابل ستایش است و کج روی هایشان مایه ی تاسف. مرا ببخش که سخت به این دنیا عادت کرده ام. دنیایی که دل کندن از گناهنش که همه هوس است و بی پایان بس آسان تر از دل کندن از مباحات اش است که بسیار پایبند می کند و دل کندن را غیر ممکن. پایبندی هایی که چنان زیبا جلوه می دهند که گویی سالها عبادت ناکرده ام را جبران می کنند! خانواده ، دوستان و نزدیکان همه مرا به ماندن تشویق می کنند و شب و روز تلاش کردن برای مطاع این دنیای انسانهای انسان کش.

مریم عزیز دنیای قبل از ازدواج ، شور و حال خود را داشت اما گویا داستان ازدواج متفاوت است و انسان را مکلف به بسیاری از چیزها می کند که تا قبل از آن نبود و امروز خواسته یا نخواسته می باشد. اگر تامین زندگی خانوادگی را بر خود واجب نمی دانستم و ترس گذران روزهای دوری و سختی های آن را نداشتم پیش از اینها جانم را در دستم می گرفتم و بیش از اینها در برابر ناحق سکوت می شکستم. اگر ترس از بی تابی های تو نبود و اگر رفتن من تنها یک رفتن ساده بود مثل رفتنهای قبل از ازدواج ... ببخش مرا که فریب این دنیای بی ارزش صدایت می کنم اما همین فریبهای دنیایی است که عده ای را رفتنی می کند و عده ای را ماندنی. همین فریب هاست که عده ای را عافیت طلب می کند و عده ای را ظلم گریز و بت شکن. از تو نمی خواهم بخاطر من زندگی ات را به مخاطره بیاندازی که تا امروز نیز ترس از همین مخاطره مرا از این راه باز داشته بود. همگان فریبهای دروغ گویان را می دانند و می شناسند و نیازی به توضیح نیست مگر برای کسانی که پنبه های در گوش هایشان نمی گذارد که صدای تو را هم بشنوند پس تنها خواسته ام را پذیرا باش و خودت را به مخاطره میانداز که امروز کافران سنگ بدست و شمشیر بدست در برابر حق طلبان و آزادی خواهان نیستند ، امروز جواب صدای حق چیزی متفاوت از شکنجه و کشتار است . این روزهایی که مرا در خانه دیدی بدلیل سرد شدن و سنگ شدن دل نبود از ترس همین فرا شکنجه ها بود و همراهی همیشگی تو وگرنه من همان سجاد روزهای اول راهم. گستاخی ام را بحساب بی اعتقادیم مگذار و غصه مرا نخور که همیشه به روز حساب و بازخواست اعتقاد داشتم و تنها تسکین بخش قلب فشرده ام در روزهای ریختن خون و آبروی نداها، حق خواهی آن ها در همین روز بوده و هست. آنچه در دل دارم را خود می دانی و اشتباهاتم را امیدوارم خود ببخشی اما در این نامه سرگشاده که بوی وصیت نامه ای را می دهد که تاریخ وقوعش مشخص نیست بیش از این افسوس خود را از روزی که صحیح و سالم و پس از گذشت سالها این دست نوشته را مرور می کنم، افزون نمی کنم.

برادرم ساجد، پا در راهی گذاشتیم و به کسب و کاری مشغول شده ایم که مرا یک دم از دل مشغولی راحت نمی گذارد. به جمله ای بسنده می کنم و خودم را و تو را نهیب می زنم که مبادا حرص و طمع مال دنیا ما را از اصولی غافل کند که به آنها پایبندیم و حریم شخصی ما در انجام کارهایمان شده است. امیدوارم این راه منحرف نشود و بتوانیم تا لحظه موعود شرایط خوبی را برای زندگی خانوادگی خود فراهم آوریم اما هیچ گاه فراموش نکن که وعده ما برائت جستن از ادامه راه بود از هر روزی که منحرف شود و یا انحرافش بر ما ثابت شود.

در آخر پدر و مادرم، پا در راه شما گذاشتم ولی شما راه خود را فراموش می کنید و چشم خود را بر این راه می بندید و به انحراف آن بی توجه شده اید. امروز که شما را مورد خطاب قرار می دهم می خواهم بدانید که هیچ گاه منکر زحمات شما نبوده ام و نیستم. از شما می خواهم که برای یکبار هم که شده بسخنان من نه با پیش قضاوتی که منحرفان و مقدس نماها در ذهن های شما شکل داده اند و نه از روی ظاهربینی ، بلکه از روی عاقبت سنجی و حق طلبی گوش دهید. سخن از انسانیت مسلم بدانید که برخلاف دین نیست که هیچ بلکه عین دین است. "به گوینده سخن ننگرید، به گفتار او بیندیشید" اگر این سخن امام علی را از زبان من نپذیرید دیگر علی و حسین به هیچ کارتان نمی آید که تاکید بر آن دارد که به گفتار بیاندیشید و توقع می رود آنچه در زمان و مکانی از علی نقل می شود که خودش مصداق خودش است و نمی تواند در آنی به فراموشی رود را بپذیرید. سخن این است که دین یعنی انسانیت و اگر مدعیان دینداری و دین مدارای ابزار خشونت را بر علیه انسان های پابرهنه و بی دفاع برای حفظ دین در دست گرفتند شک نداشته باشید که پا در بیراهه گذاشتند و یا حکومت و دنیای خویش را به نام دین به مسلمانان واقعی عرضه کرده اند تا چند صباحی بیشتر حکومت کنند. شاید سکوت و یا حتی پیروی شما به معنای همدستی شما با کسانی نباشد که آنها را بنابر ادعای خودشان حق می دانید اما بی شک ایمان و اعتقاد شما بیش از عمل شما ارزش مند است و اعمال درست شما با اعتقاداتی دروغین و واهی راه به هیچ جایی جز ریخته شدن بیش از پیش خون بیگناهان نمی انجامد. در آخر از شما می خواهم بنابر همان اعتقاداتی که با آنها بزرگ شده ام و سخنی از حضرت علی که نقل شد چشم بر ظواهر ببندید و بر این سخنم بیشتر بیاندیشد که آخر الزمان است و نشانه های آن را نه آنچنان که تلقین می شود که با معرفتی که در گوهره ی وجودی هر انسانی هست در شرایط حاکم بجویید. بارها و بارها گفته اید و دیده اید که اسلام را غیر مسلمانان بهتر از دینداران سینه چاک ما اجرا کرده اند و از مزایای آن بهره مند شده اند و ما همچنان مردان حرفیم و نه عمل. خود خوب می دانید که ما خون ندادیم که اینچنین شود که امروز هست...

از ترس روزی که در این دنیای پر از فریب، گناه بر گناهانم بیافزایم و با حسرت و افسوس، برای وجدانم لالایی بخوانم این وصیت نامه را به پایان می برم. باشد که اگر رفتم حرفهایم نا گفته نمانده باشد و اگر ماندم دل چرکین از سکوت خویش نباشم.

۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبه

اربعین ( به مناسبت چهلمین پست وبلاگ)

دل نوشتن نیست، مگردو سه خطی
خطی
خطی
خطی

۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه

در باب هلو (18+)

آخ گفتی هلو! من که چند مدل هلو می شناسم که به به اسمش رو که میاری( بگم!؟ بگم!؟) آب دهن این پسرای جوون راه میافته! البته شاید پیراش هم، که دیگه دندون ندارن میوه های سفت بخورن، بدشون نیاد. یک مدلش که اسمه! البته نه اسم یک مرد 40 50 ساله لاغر مردنی که ریشش هم نصفش سفید شده نصفش سیاهه ها، بلکه اسمی هست که رو دخترا می زارن! تازه از اون اسم هاست که اگر مادر بزرگت هم اسمش هلو باشه و بگی الان هلو میاد، کل پسرای جمع در حالی که آب دهنشون آویزونه که قراره یک دختر جوونه هلو بیاد توی جمع سعی می کنن خودشون رو جمع و جور کنن. یک مدل دیگش هم که باز هم همون دختر جوون هلو هستش فرقش با مدل قبلی اینه که این یکی اسمش هلو نیست و این دفعه دیگه پسرا درست حدس زدن و خبری از مادر بزرگ نمی تونه باشه. البته اگر ذهن آدم منحرف نباشه و به اصل مطلب بپردازه در اصل هلو اسم یک میوه بوده که دزدیدن و روی این هلوها گذاشتن! حتما این میوه که بهش می گن هلو ( ما که تا حالا هلو نخوردیم ولی حدس می زنم) باید خیلی خیلی نرم و لطیف باشه و حداقل حداقلش صورت سیاه سوله و پرزایی که مثل پشم گوسفند باشه نداشته باشه. حتمن اینطوریه دیگه!؟ چون طبق آخرین تحقیقاتی که من کردم بدن و علل خصوص صورت هیچ زنی نمی تونه نصف یک مرد- که تاحالا ریشاش رو تیغ نزده و ریشش مثل پرز می مونه و تازه 17 18 سالش هم بیشتر نیست- مو داشته باشه. حالا در کنار این در نظر بگیرین که به هر زنی هم نمیگن هلو! خلاصه اگر غرض از هلو اون میوه معروف هم باشه باید این میوه یک شباهت هایی با این هلو ها داشته باشه و یا بهتر بگیم این هلوها شباهت هایی به اون میوه دارن که بهشون می گن هلو والا که می گفتن خربزه مثلا و یا خیار چنبر...

کلام آخر اینکه:

هر کسی از ظن خود شد یار من ،از درون من نجست احوال من (بابا هلو)

۱۳۸۸ مرداد ۱۷, شنبه

با دشمنان مدارا با چاشنی عوام فریبی

گویا این بار جریان حاکم اقدام مناسبی از خودش نشون داد و روش اول رو انتخاب کرد (اشاره به مطلب قبلی). البته برای اینکه طاقت نیاورده که یک حرکت عوام فریبانه غلط از خود نشان ندهد در حالی که در حال بررسی پرونده های گروهک های مختلف تروریستی و غیر تروریستی از جمله منافقین که در طول این سالها بارها اقدام به بمب گذاری در ایران کرده اند بود و پرونده آنها به هیچ وجه ارتباطی به جریان چپ و خواهان تغییرات داخل ندارد، جمعی از بازداشت شدگان سیاسی را نیز در بین متهمان نشانده بود تا مردم را دچار این گمراهی کند که پرونده های این دو گروه باهم مرتبط هستند و یا حتی اینطور وانمود کند که این پرونده مربوط به اصلاح طلبان هست بلکه مردم فکر کنند که اتهامات وارده مربوط به آنها می باشد. آنقدر در اثبات ادعاهای خود مبنی بر ارتباط با بیگانگان و منافقان عجولانه و بی مقدمه عمل کردند که در یک جلسه دادگاه با حضور 3 گروه یعنی عده ای از منافقین و گروهک های وابسته، کارمندان جزء سفارتها( اگر سفارتها و کشورهای اروپایی دخیل بوده اند اقدام به دستگیری سفرای کشورها و مقامات بلند پایه تر سفارت ها کنند مانند اصلاح طلبان که سران آنها را دستگیر کرده اند)، سران اصلاح طلب سعی در گره زدن سرنوشت دادگاه این سه گروه باهم داشتند. البته با تمام اشکالات حرکت دیروز مانند فرمایشی بودن دادگاه و ایراداتی که به دادگاه وارد بود این دادگاه نسبت به دادگاه قبل کاملن در جهت منافع جریان حاکم برگزار شد. هرچند در عمل رفتاری صورت گرفت که آتش خشم و ناراحتی اصلاح طلبان را بیشتر از پیش افروخت اما در راستای عوام فریبی از یک طرف و آرام کردن فضای متشنج حاکم از طرف دیگر نسبتن خوب عمل کردند. حتی در اخبار و تحلیل های شبکه هایی مثل بی بی سی نیز خبری از اخبار جنجالی ای که در پس دادگاه قبلی دقایق بسیاری از اخبار رسانه های جهان را به خود اختصاص می داد نبود. با تمام این اوصاف اینبار جریان حاکم پا روی دم شیر گذاشت و با محاکمه کارمندان سفارتهای انگلیس و فرانسه وارد بازی تازه ای با اروپا شد.
به هر حال طبق آنچه پیش بینی می شود بعید به نظر می رسد که این رویه را تا به آرامش رسیدن جامعه و خوابیدن قائله ادامه دهند. همانطور که سالهاست از چنین جریانهایی حرکاتی مطابق با منافع گروهی خود مشاهده نکرده ایم اینبار هم قطعن شاهد حضور مجدد سران اصلاح طلب و اعترافات آنها در دادگاه های بعدی خواهیم بود مگر اینکه تحولی عظیم در عکس العمل ها و رفتار جریان حاکم رخ داده باشد...

آقای بازجو به من تزریق کن!

امروز دومین جلسه (علنی!؟) دادگاه دستگیر شدگان حوادث اخیر برگزار می شود. این نوشته را قبل از شروع دادگاه و خواندن اخبار آن می نویسم تا شانس خودم برای پیش بینی اتفاقاتی که این روز ها نه در کلیات بلکه در جزییات غیر قابل پیش بینی شده اند امتحان کنم! فکر کنم یک سناریو برای جریانی که امروز قرار است اتفاق بیافتد کم باشد و بهتر است 3 سناریوی متفاوت را که ممکن است امروز اتفاق بیافتد بررسی کنیم!
1- جریان حاکم تصمیم بر آن بگیرد که جو را کمی آرام کند(با دشمنان مدارا...)
در این صورت دادگاه فقط به این هدف که دادگاهی تشکیل شده باشد و فاصله بین دادگاه ها بیش از حد معمول نشود برگزار می شود. افرادی محاکمه می شوند که چندان شناخته شده نباشند. و در طول دادگاه وقت دادگاه را به تفهیم اتهامات و دفاع اولیه وکیل مدافع متهمان که تا حدودی در باب کلیدی نبودن موکلین خود و حرکات آنها تحت تاثیر جو حاکم و برخورد احساسی آنها در جریانات اخیر صحبت می کنند و بصورت واضح و یا در لفافه سخن از فریب خوردن موکلین خود می کنند و دادگاه بدون اتفاق خاصی به پایان می رسد.
احتمال اجرای این سناریو توسط جریان حاکم با توجه به سابقه آن در این مدت و با توجه به سخنرانی های صورت گرفته در این چند روز که دم از اعترافات بیشتر و محاکمه دانه درشت ها و ... می زنند بعید بنظر می رسد .

2- جریان حاکم تصمیم بر رسوایی بیشتر اصلاح طلبان می گیرد ( رسوای دو جهانم ...)
در این صورت باید شاهد حضور مجدد آقایان ابطحی و عطریانفر و در صورت موفقیت به منظور متحول کردن افرادی مثل حجاریان با توجه به وضعیت جسمانی این افراد باشیم. چون تعلل در این امر با بدتر شدن وضعیت جسمانی این افراد منجر به از دست دادن فرصت اعتراف گیری از آنها خواهد شد. همان طور که همگان می دانند آقای حجاریان در حال حاضر نیز قادر به تکلم درست و کنترل خود برای حفظ ثبات فیزیکی خود نیست . البته سعی بر اعمال فشارهای جسمانی بر روی ایشان نیز نشده است چون بازجویان خوب می دانند که چنین اقدامی هر لحظه ممکن است منجر به ایجاد مشکلات تنفسی، قلبی و مغزی برای ایشان شود. پس توقع دیدن آقای حجاریان با 10 20 کیلو کاهش وزن را نداریم همانظور که در تصاویر کوتاهی که از ایشان دیدیم هم این قضیه مشهود بود که دچار کاهش وزن نشده و یا شاهد آثار صدمات جسمانی در ایشان نبودیم. با تمام این اوصاف با توجه به وضعیت پزشکی ایشان بازجویان خوب می دانند که حتی شستشو و فشار های روحی نیز می تواند منجر به مشکلات جدی ای برای سلامت ایشان بشود و از یک طرف فرصت اعترافات را از دست بدهند و از طرف دیگر اتفاقاتی که برای حجاریان می افتد آنها را هم دچار چالش جدی ای در زمینه نگهداری زندانیان بکند. پس باید هر چه زود تر تکلیف ایشان و افرادی از این دست مشخص شود.
آنچه در این سناریو روشن است ادامه اشتباهات دادگاه قبلی مانند نبودن وکیل، فضا و ادبیاتی جز فضای محاکمه و دادگاه و شبیه یک سخنرانی از پیش تنظیم شده و همه آن چیز هایی خواهیم بود که در دادگاه قبلی شاهد آن بودیم. اگر این رویه پیش گرفته شود و اینبار شاهد حضور افراد جدید جز آقایان ابطحی ، عطریانفر ، حجاریان و یا حضور آقای نبوی با همان مواضع آقایان ابطحی و عطریانفر باشیم، یاد خاطره یکی از دوستان می افتم که یک روز یک فردی برای کلاس خصوصی پیش ایشون رفته بود و چون باید همه چیز رو شب امتحان یاد می گرفت و اینکار رو عملی نمی دید یکهویی وسط کار به ایشون گفته بود آقای ع... نمی شه درسها رو به من تزریق کنی!!!؟!؟
حال خودتان قضاوت کنید که این سناریو نیز منجر به رسوایی کدام گروه از دو طرف این معرکه می شود...

3- جریان حاکم تصمیم به رفع ایرادات دادگاه قبل می گیرد (کی بود کی بود من نبودم...)
در این سناریو نیز جریان حاکم اقدام به توجیح دادگاه قبلی کرده و با اعلام اینکه دادگاه ها از این پس به بررسی جرائم تک تک افراد می پردازد و متهمین با حضور وکلای خود (البته وکلای واقعی خود) در جلسه حاضرمی شوند سعی بر رفع نواقص جلسه قبلی کرده و کمبود های آن را بصورت نمایشی جبران می نماید تا دادگاهی هر چند به ظاهر اما عادلانه برگزار نماید. آنچه از چنین دادگاهی حاصل می شود نیز محکوم کردن تعدادی از متهمین به زندان و احکامی از این دست می باشد .در این صورت هر چند با توجه به شرایط متهمین در زندان ها موکلین آنها نمی توانند تمام هم و غم خود را معطوف به دفاع از موکلین خود کنند . اما یکی به نعل و یکی به میخ زدن آنها و در نهایت با ایما و اشاره رد کردن اتهامات و اقدام به آگاه سازی مردم نسبت به حقایق هر چند در پوشش سخنانی محافظه کارانه، نمی تواند نتیجه را در بر داشته باشد که جریان حاکم از برگزاری این دادگاه ها مدنظر دارد.

هر چند تجربه نشان داده است که این جریان علاقه ای به آنچه که از نظر تمامی کارشناسان به نفع آنها هست ندارد اما چند نکته لازم به اشاره استی که رعایت نکردن هرکدام از آنها می توانند به ضرر خود جریان حاکم باشد:
- ادامه روش دوم تا پایان محاکمات و پخش آن از صدا و سیما مشکلاتی را برای آنها در پیش خواهد داشت. تصمیم گیری برای اینکه این جریان را تا کجا ادامه دهند بسیار سخت و دشوار خواهد بود. اگر تا دستگیری و محاکمه میرحسین موسوی پیش بروند که ناآرامی ها بیشتر شده و صدای معترضان بلند تر و بلند تر خواهد شد! اگر پس از برگزاری چند جلسه دادگاه هم عده ای را محکوم کنند و سعی در خواباندن قائله کنند که به نتیجه دلخواه خود نرسیده و تنها با پرداخت هزینه های بسیار سنگین برگزاری چنین دادگاه هایی که کمترین آنها از دست دادن اعتماد عمومی مردم به صدا و سیما و قوه قضاییه و عواقب بین المللی خواهد بود، حمایت برخی از حامیان خود را هم از دست خواهند داد
- اجرای روش سوم و ادامه آن تا پایان کار نیز فرصت مناسبی را برای اصلاح طلبان فراهم خواهد آورد تا حداقل تعدادی از آنها به دفاع از خود و همراهانشان بپردازند و اعترافات گرفته شده را با ترفندهایی بی اثر کرده و حتی در فرصت هایی طرف مقابل را هم زیر سوال ببرند! تجربه این امر را در دادگاههای آقای کرباسچی و حتی تا حدودی شهرام جزایری شاهد بودیم . در مورد اول همه ملاحظه کردیم که محبوبیت آقای کرباسچی در بین مردم تهران به هیچ عنوان کمتر که نشد هیچ در مقاطعی باعث محبوبیت وی و معرفی خدماتی که در این چند سال به شهر تهران کرده بود نیز شد. این نوع دادگاه ها حتی در مورد شهرام جزایری هم تاثیر گذار نبود و نقش مخربی در اذهان عمومی در مورد این فرد که تا قبل از دادگاه ها کسی او را نمی شناخت نداشت و یا حداقل باعث محبوبیت حکومت بخاطر محاکمه یک مفسد اقتصادی نشد.
- اجرای سناریو اول تنها موجب ادامه پیدا نکردن این جریان شده و تنها نقشی که بازی می کند جلوگیری از ادامه بی اعتمادی ها خواهد بود. هر چند این علامت سوال که چه بر سر بازداشت شدگان و سران اصلاحات می آید و این که چه کسی روانه زندان شده و چه کسی آزاد شده است و چرا برای اذهان عمومی باقی خواهد ماند.
- از این شاخه به آن شاخه پریدن و با توجه به شرایط جامعه و جو حاکم در هر مقطع یک روش را انتخاب کردن هم نمی تواند مثبت و تاثیرگذار باشد و تنها باعث جمع تمام معایب این 3 گزینه و دوری هر چه بیشتر جریان حاکم از اهداف خود می شود.

آنچه مشهود است این است که این جریان باید قبل از پا گذاشتن به چنین بازی ای فکر آن را می کرد که چه اهدافی دارد چه راهکار هایی پیش رو دارد و با بررسی کارشناسی و بدون تعصبات شخصی روشی را بر می گزید که حافظ منافع آنها باشد. اما به هر دلیل که هست پا در راهی گذاشته است که نه راه پس دارد و نه راه پیش. و این راز خوشنودی اصلاح طلبان حتی در فضای دستگیری و زندان و شکنجه می باشد که در هر صورت برنده بازی ای هستند که رقیب به راه انداخته است....

آخرین پیشنهاد به جریان حاکم این است که راهی را برگزیند که کمترین خسارت را دیده و بصورت مسلمات آمیزی باخت را در این جنگ روانی پذیرا باشد. ترجیح بر آنست که انسان با کمترین اختلاف ببازد تا اینکه آنچنان مارس شود که حرف و حدیثی برایش باقی نماند...

۱۳۸۸ مرداد ۱۴, چهارشنبه

2 خاطره ( یکی اعتراف نکردم یکی اعتراف کردم)

می خوام دو تا خاطره واقعی براتون بگم یکی سال سوم دبیرستان بودم و یکی هم سال دوم دانشگاه:

کلاس حسابان زنگ آخر بود و دبیرش هم آقای سعیدی. یک جمله معروف روز اول داشت که می گفت حیف پنجره های اینجا نرده داره و گرنه همچین با اردنگ می زدم که از پنجره پرت شین بیرون. آخر هم نفهمیدیم روز اولی که هنوز تازه از در کلاس اومده تو چرا باید با اردنگ (همون اردنگی خودمون) بزنمون! یک روز با بچه ها گفتیم بریم سینما و چه روزی هم بود همون روزی که زنگ آخرش با آقای سعیدی کلاس داشتیم. مبصر کلاسمون که اتفاقا شاگرد اول کلاس هم بود برنامه رو چید و طوری هماهنگ شد که حتی یک نفر هم توی کلاس نموندن و همه از مدرسه در رفتیم. از قضا فرداش هم ورزش داشتیم زنگ اول، نزاشتن بریم ورزش و همه رو دم دفتر جمع کردن! هر کسی رو به طریقی بازجویی می کردن ناظممون که از همه عصبانی تر بود و می گفت آخه با آقای سعیدی چرا!؟! از همه بهتر بازجویی و تهدید به اخراج از مدرسه می کرد. خلاصه نوبت من هم شد و بعد از تهدید اینکه پروندت رو می زنیم زیر بغلت من رو فرستاد پیش یک بازجوی مهربون برای اعتراف که با هم ساعت ها بطور منطقی و صمیمی گفتگو و بحث کردیم اون هم کسی نبود جز مربی پرورشیمون که خیلی آروم و مهربون بطوری که عزیزم از زبونش نمی افتاد از من خواست تا لو بدم کی این برنامه رو چیده و با هاشون همکاری کنم تا عاملین این کودتا به حق خودشون برسن! بعد از کلی بحث منطقی لطف و محبت بعد از اینکه من گفتم که به دوستام خیانت نمی کنم این بازجوی مهربون که از اعتراف من نا امید شده بود و می دونستش که نمی تونه از مدرسه اخراجم کنه گفتش برو که از مدرسه اخراجی، این آخرین تهدید بود و دلم براش سوخت که معلم ریاضی یا فیزیکم نیست که تهدید کنه بهت صفر می دم و کاشی اینطوری بود و البته سال سوم هم نبود که امتحان نهایی نباشه...
خلاصه من هم اطاعت امر کردم و صاف از مدرسه زدم بیرون و فرداش اومدم نشستم سر کلاس!
خاطره اول اونی بود که اعتراف نکردم! اما اونی که اعتراف کردم:
سال دوم دانشگاه بودیم که برای دومین بار برنامه اردو گذاشتیم که با بچه ها بریم اردو با یک تور. اما این دفعه با دفعه قبل فرق می کرد. چند تا از بچه ها دیر رسیدن به اتوبوس و ما هم خریت کردیم و صبر کردیم تا اونا برسن که سر و کله مامورای نیروی انتظامی پیدا شد. فوری زنگ زدیم بابای یکی از بچه ها اومد و بعد از کلی جر و بحث و پارتی بازی در نهایت موفق شدیم که به راهمون ادامه بدیم البته ادامه که نه مسیر رو عوض کردیم. حالا بگذریم اصل ماجرا بعد از این قضیه است. بعد از چند روز دیدیم که اسم یکی از بچه ها رو که یک رفتاری هم از خودش نشون داده بود تو اردو که ما بعدن متوجه شدیم رو زدن روی برد که به کمیته انظباطی مراجعه کنه. این بنده خدا هم دو سه باری رفت و اومد و آبها از آسیاب افتاد تا اینکه یک روز دیدیم خیلی اتفاقی اسم همه کسایی که توی اردو بودن رو طبق لیستی که این بنده خدا از شرکت کننده ها توی اردو داشت زدن روی برد. همه فهمیدیم که یکی از دانه ریز ها اعتراف کرده و حالا نوبت گرفتن دانه درشت هاست! خلاصه همه رفتیم کمیته انظباطی و سعی کردیم خیلی سازماندهی شده عمل کنیم مثلا. همه توی یک روز و ساعت مشخص همه با هم رفتیم کمیته انظباطی تا با ازدحام جمعیت روبرو بشن. منشی آقای بازجو هم بدون هیچ ناراحتی ای اسم همه رو گرفت و شروع کرد به نوبت دادن و به هر کسی گفت که چه روزی و چه ساعتی بیاد. خلاصه وقتی 70 نفر رو از همه جور آدمی بازجویی میکنن ببینین از توش چی در میاد! همه مدله داشتیم. دختر! پسر! شجاع! ترسو! داش مشتی! تی تیش مامانی ! بچه درس خون و ... کاری ندارم کی چی لو داد و کی چی لو نداد! نوبت من رسید! هم رفتم تو جناب بازجوی مهربون که من هم پسرش بودم
گفتش: که چرا اردو گذاشتی مگه نمی دونستی خلاف مقرارات دانشگاهه!
من که دیدم لو رفته که مسئول هماهنگی من بودم
گفتم: که من فقط پول ها رو دادم به تور!
همین کافی بود که مسئول هماهنگی اعمال خلاف شرع و شئونات بکنن منو و به جرم مقابله با قوانین و مقررات دانشگاه و شرع و... به اشد مجازات برسوننم! از اینجا بود که سیستم زدن حرفهای خودشون از زبون من شروع شد.
گفتش:پس گفتی تو اردو رو هماهنگ کردی!
گفتم: من!؟
گفتش: پس تایید می کنی. چرا مختلط نشستین!؟
گفتم:فقط چند تا از پسرا!
گفتش: پس بزن به رقص هم داشتین!؟
گفتم: نه ما وقتی بهمون گیر دادن!
گفتش:پس گرفتنتون! داشتین چی کار می کردین که گرفتنتون؟
گفتم: کاری نمی کردیم ما منتظر بودیم!
گفتش: منتظر کی بودین چرا وقتی بهتون گیر دادن باز هم رفتین
گفتم: مجوز داشتیم وگرنه که نمی ذاشتن بریم
گفتش:
دخترای ما رو ورداشتین بردین اردو می گی مجوز داشتیم؟!
گفتم: از پدر مادراشون اجازه گرفته بودن!
گفتش: باید از دانشگاه اجازه می گرفتین!؟ بدون اجازه دانشگاه رفتین!؟ می دونی بر خلاف مقررات دانشگاهه؟!
گفتم : نه نمی دونستم (اظهار عدم آگاهی از قوانین برای گرفتن تخفیف در مجازات)
گفتش: چطور نمی دونستی وقتی مختلط می رین بیرون برخلاف مقررارته!؟ مگر نیروی انتظامی نگرفتتون!؟
گفتم: گفتم که مجوز داشتیم بعدش گذاشت بریم!
گفتش: اتوبوس دوم رو هم که جلو تر گرفتن دوباره!؟
با خودم گفتم بابا اطلاعات! منم 20 تا رو بازجویی می کردم اینارو می فهمیدم
گفتم: کفتم که مجوز داشتیم نمی دونستن اتوبوس دومی با ماست!
گفتش: چرا مختلط نشستین!؟
گفتم: داشتم می گفتم بعد از این که گیر دادن بهمون همون چند تا پسر هم رفتن تو اتوبوس پسرا و اونای دیگه اومدن تو اتوبوس دخترا!
گفتش: بعد از صبحانه باز مختلط شدن اتوبوسا!
ای بابا قراره من تعریف کنم یا تو!؟

خلاصه بازجویی ادامه داشت تا این بازجوی مهربون از من خواست اقرار نامه رو بنویسم و امضاء کنم ! منم داستانی که خودم حال می کردم رو نوشتم و گفتم ما مجوز داشتیم و هیچ خلافی نکردیم و خوشحال رفتم! دم دمای امتحانات بود که نامه اومد برم! رفتم ببینم چیه که دیدم به به حکم کمیته انظباطی برای من و چند تا از بچه های دیگه اومده که هر کدوم را با توجه به مسئولیتشون مجازات کردن. حکم من هم یک ترم محرومیت از تحصیل بود. اینجا بود که فهمیدم نامه ی اظهار ندامت رو چی میشه که بعضی ها می نویسن و از رفتار های گذشته خودشون با زیرکی خاصی اظهار ندامت می کنن و بعد از مشورت با چند تا از مسئولین دانشگاه فهمیدم که باید از رفتارم اظهار ندامت و پشیمانی کنم تا حکم محرومیت از تحصیلم بعلت عدم رعایت شئونات اسلامی(دقیقآ نفهمیدم کدوم شئونات منظورشون بود البتن) بحالت تعلیق دربیاد اینجا بود که با حکم تعلیقی بصورت عملی آشنا شدم و خلاصه عدم آشنایی با قوانین دانشگاه رو علم کردم و درخواست عفو بخشش توسط دادگاه تجدید نظر رو دادم.
بعد از چند روز که کل واحد های ترمم رو حذف کرده بودم و یا افتاده بودم برام نامه اومد و این دفعه بعد از حکم تعلیقی با رافت اسلامی آشنا شدم که بنا بر رافت اسلامی حکم شما به حالت تعلیق در می آید و در صورت انجام هر گونه عمل خلافی حکم شما دوباره به اجرا در خواهد اومد! من که نفهمیدم دقیقا چه جرمی مرتکب شدم که مستلزم بخشش و رافت اسلامی هستش اما از این که معنی رافت اسلامی رو فهمیده بودم کلی خوشحال بودم و با خودم می گفتم مسلمون های صدر اسلام الان دارن به اسلام اینها قبطه می خورن...
خلاصه این بار دوم بود که اظهار ندامت کردم و بعد از اون 10 20 بار بیشتر اردو نرفتم! راستی داستان اول رو یادتون عید همون سال بود که باز همه از در و دیوار مدرسه بالا رفتن که روزهای آخر سال رو مدرسه نرن...

وجدان بیدار

پس از سکوتی که بر خلاف اهداف راه اندازی این وبلاگ به علت مشغله های زیاد قبل از انتخابات و بهت و پیگیری اتفاقات بعد از انتخابات داشتم و پس از تصمیم گیری بر سر اینکه آیا باید بنویسم یا به درد خود سانسوری ای که همه دچار آن شده اند بشوم یا نه ،امروز فهمیدم که در این زمانه ی گناه آلود و کسل کننده، نوشتن می تواند تنها و آخرین تلاش های بیداری برای وجدانی باشد که با هر روز سکوت در خوابی عمیق تر فرو می رود و به دنبال همفکران محافظه کاری چون خود می گردد.
حوادث اخیر را به 3 دسته تقسیم می کنم. 1- پیش از انتخابات ، 2- هنگام انتخابات و 3- پس از انتخابات
پیش از نوشتن این مطلب باید بگویم که قصد اثبات تقلب و یا عدم تقلب در انتخابات را در این بحث ندارم و تنها به بررسی این 3 دوره می پردازم!
1- پیش از انتخابات: جریانات را در این دوره می توان به سه دسته تقسیم کرد
دسته ی اول
مردمی که با شور و نشاط خاصی بدنبال تغییر بودند و با حمایت امیدوارانه از میرحسین موسوی و حمایت آرمان گرایانه از مهدی کروبی سعی در تغییر اوضاع داشتند. این جمعیت که بیش از هر زمانی به وحدت رسیده بودند و با حضور اپوزیسیون در جمع خود، احساس امیدواری به پیروزی و تغییر اوضاع هر شب آنها را به خیابان ها می کشاند ، تبدیل به کوهی از انرژی شده بودند که با احتیاط می توان حتی از آن بعنوان یک بمب ساعتی یاد کرد که برای روز انتخابات کوک شده بودند!
دسته دوم جریان مردمی ای بود که در گروه های متفاوتی اقدام به حمایت از محمود احمدی نژاد می کردند
- مردمانی با اعتقادات دینی و تعصبات مذهبی
- به منظور مخالفت با هاشمی رفسنجانی و در حمایت از توهین های صورت گرفته به ایشان توسط محمود احمدی نژاد
- مردمان تهی دستی که با پرداخت سود 8 ماه سهام عدالت نگاهی امیدوار به آینده اقتصادی خود داشتند
- ...
اما جریان سومی که برخلاف دو جریان مردمی یاد شده فعالیت می کرد جریانی بود که با توجه به ضعف جریان دوم نسبت به جریان اول از نظر کیفی و کمی وارد عرصه شد که این جریان شامل حامیان سازماندهی شده ی احمدی نژاد مانند نیروهای بسیج ، بخشی از سپاه، صدا و سیما، شورای نگهبان ، رهبری و نهاد های دولتی بودند که بصورت علنی و یا غیر علنی به حمایت از جریان حاکم می پرداختند.

2- هنگام برگزاری انتخابات:
در این بخش به بررسی وضعیت هر کدام از جریان های ذکر شده در این روز می پردازیم
عده از دسته اول که به نتایج انتخابات امیدواری زیادی داشتند و یا شور و هیجان بیشتری نسبت به دیگران داشتند در ساعات اولیه صبح به پای صندوق ها آمدند و رای خود را دادند و با استرس و هیجان فراوان بخشی از انرژی خود را تخلیه کردند و مابقی را برای جشن پیروزی نگه داشتند، ما بقی نیز در زمان های مختلف تا پایان وقت که تنها تا ساعت 10 شب تمدید شد به پای صندوق ها رفتند و منتظر نتیجه انتخابات شدند. آنچه که مشهود بود رای دادن طرفداران آقایان موسوی و کروبی در شعبه های مشخصی در هر یک از شهر ها بود و می توان گفت آرای این دو کاندیدا در مناطق مشخصی از شهر جمع شده بود. اما دسته دوم که با هیاهوی کمتری پای صندوق های رای حاضر می شدند و آرای خود را به صندوق ها می ریختند کمتر در نقاط بالایی شهر ها دیده می شدند و اکثر آرای احمدی نژاد در محله های فقیر نشین شهر به صندوق ها ریخته می شد. در این مرحله هم تا وارد بحث درباره ی دسته سوم نشده ایم همه چیز عادی بنظر می رسد اما حضور این دسته که حامیان احمدی نژاد هستند در این مرحله و نقش آنها در پای صندوق های رای می تواند جالب باشد:
- نیروهای بسیج و سپاه و نیروی انتظامی: حفظ امنیت صندوق ها و انتخابات
- صدا و سیما: تنها رسانه تصویری انتخابات
- شورای نگهبان: ناظر انتخابات
- رهبری: تایید کننده نهایی انتخابات
- نهادهای دولتی: برگزار کننده انتخابات

3- پس از انتخابات:
اما همه چیز از این موقع شروع شد و به اوج خود رسید و هر یک از این سه گروه دست به فعالیت هایی زدند که می توان شدت و حدت آن را برابر با قبل از انتخابات دانست
گروه اول که حامیان موسوی و کروبی بودند آماده انفجار بودند و این بمب ساعتی که آماده ی آتش بازی پیروزی بود با بهت و حیرت نتایج انتخابات را متفاوت از آن چیزی دید که می پنداشت و پیش بینی می شد و همانطور که همگان دیدند منفجر شد و با کنترل رهبران اصلاحات و نه هدایت آنها این انفجار بصورت کنترل شده و با حضور مردم در خیابان ها و با سکوت و آرامش بدون آسیب جدی ای به خیر گذشت.
گروه دوم با نگاهی تردید آمیز به نتایج انتخابات و با سکوت و آرامش به تماشا و گاهی نقد منصفانه و یا غیر منصفانه حوادث بعد از انتخابات پرداختند و ترجیح دادند در خانه های خود بمانند.
اما در این جا باز نقش گروه سوم بیش از 2 مر حله قبل نمود پیدا کرد و با سرکوب و دستگیری حامیان موسوی و کروبی از فرصت ایجاد شده به منظور حذف گروهی خاص از صحنه سیاسی کشود اقدام کرد.

این کل جریانی بود که بطور مختصر در این مدت اتفاق افتاد و توضیح در مورد اهداف و نقش هر یک از این گروه ها بر مردمی که اهل فکر باشند واضح است. اینکه کدام گروه نقش قربانی را بازی کرد، کدام گروه فریب خورد و کدام گروه این بازی را هدایت کرد. البته لازم به ذکر است که سناریوی جریان حاکم قربانی ندارد و تنها یک عده فریب خوده و یک عده بازی گردان دارد...

۱۳۸۸ اردیبهشت ۹, چهارشنبه

راه عاشقی

عاشقی رهی بی پایان بود
و دل گنهکاری بی وجدان
گاهی من عاشقی کردم و گاهی دل

تو اگر سر از این جریان در آوردی
قاضی این دادگاه شو
گر دل به جرمش اعدام کردی
دل جوی این من گنهکار شو

تو اگر سر از این جریان در آوردی
قاضی این دادگاه شو
گر من به جرمش اعدام کردی
دل جوی این دل بی دلدار شو

که از این ره نه من را راهی به جاییست
و نه تو را جایی در این راه
که نه من را پایانیست و
نه تو را آغازی

من آغاز پایان تو بودم و
تو پایان این آغاز
که من از پایان می ترسیدم و
تو از آغاز ...

۱۳۸۸ فروردین ۲۹, شنبه

دل ریش

من نه آن باده فروش دیروزم و
نه آن عابد امروز،
من همان پریشان احوال دیروزم و
دل ریش امروز!

۱۳۸۸ فروردین ۲۳, یکشنبه

راز

من از این راز، هیچ سر در نیاوردم
نه از وجود بی وجودم
و نه از بود و نبودم

من از این راز هیچ سر در نیاوردم
نه از ریالش و نه از دلارش
و نه از خوابش و نه از خیالش

من از این راز هیچ سر در نیاوردم
نه از جنوبش و نه از شمالش
نه از دودش و نه از برج هایش

من از این راز هیچ سر در نیاوردم
نه از سفید و نه از سیاهش
نه از بردگان و نه از رفاهش

من از این راز هیچ سر در نیاوردم
نه از شیطان و نه از خدایش
نه ازغروبش و نه از سحرگاهش

من از این راز هیچ سر در نیاوردم
نه از سرَ و نه از رازش
نه از جادو و نه از اعجازش

من از این راز هیچ سر در نیاوردم
نه از پنهان و نه از نهانش
نه از جهان و نه از کهانش

من از این راز هیچ سر در نیاوردم
نه از سر و نه از سرانش
نه از ته و نه از تهی دستانش

من که راز خود با همه جهان گفتم
هیچ سر در نیاوردم
راز خود با من نگفت این جهان چرا
من از این راز هیچ سر در نیاوردم ...


کجایی؟

گاهی از خودم می پرسم کجایی؟
گاهی جوابی می آید و
گاهی نمی آید...

۱۳۸۸ فروردین ۱۶, یکشنبه

... گری

کاش دل خریدار داشت
و جان فروختنی نبود

کاش دل در پستو
و جان گوشه ی خیابان نبود

کاش دل و جان به هم می فروختیم
اما دل از جان و جان از دل نمی کندیم

کاش گناه از پس گناه می کردیم
اما گناه نمی فروخیتم و نگاه نمی خریدیم

نا باوری

رود
عطش
آهو
وحشی

قلب
تپش
آرزو
خواب و خیال

ناباوری
بازگشت
آغوش
بوسه

دیگر هیچ بیاد نمی آورم
تو به یاد می آوری؟
86/2/3

هیچ مپرس

این همه سوختنم بهر چه بود
هیچ ندانستم

گفتنم هیچ مپرس و آهسته پیش رو
آنقدر رفتم که راه گم کرده و بازگشت نیافتم
دریغا تا رسیدم یار نبود

گفتنم هیچ مپرس و آهسته پیش رو
باورش سخت بود
ولی چشمانش را در چشمانم دیدم

آن دم که هیچ مپرسیدم
وبی هیچ جوابی
دستان گرمش را می فشردم

پرستش

دیگر خداوند را بخاطر آسمان آبی،
دریای بیکرن،
خورشید تابان،
و ماه زیبایش، تحسین نمی کنم
می پرستمش که چون تویی آفرید

آشفته

واژه ها می گریزند از کلامم
این را خط خطی های دفترم
این را آشفته ی ذهن و
دیوانه ی خیالم گواه کند

حرف ندارم و فریاد می زنم
بیهودگی ، واژه ریختن
ورق سیاه کردن
آشفته می نویسم
شاید تو را دریابم

تلخی بیهوده

مگر می توان تو را دوست نداشت ،
تلخی کن بیهوده،
عشق، عشق، عشق ، اینست
هر آنچه بوده

خیال خام

فکرش را که می کنم، خیلی ساده بودم
لبخند کودک معصومی فریبم داد
خام خیالی داشتم ، از او جدا نمی شوم
غافل که بزرگ می شود ،
آنقدر که دیگر نشناسد مرا ...

بیگانه پرستی

تو که با عشق بیگانه ای
من چرا بیگانه پرستی کنم
تو که از باد هراسانی
من چرا با میت مستی کنم ...

۱۳۸۸ فروردین ۱۵, شنبه

راه دشوار

گر صد بلا در این راه افتد
گر بر این دل غصه هر گاه افتد

گر غصه ها بی حساب و بی شمار
گر از این چشم سیلی براه افتد

گر در این ره راه گم گردد
گر در سیاهی شب از چه به چاه افتد

دل حسته ی این ره نشود هرگز
گر با هر نفسی بر آن یک آه افتد

چشم منتظر رویت ماند تا ابد
گر بر این دیده هزار نگاه افتد

صبح نگردد بی تو شب سیاهم
گر بر شبم نور هزار ماه افتد

فراموشت نگنجد در ذهنم حتی
گر در قرعه و فالم پادشاه افتد

چه می خواهم؟!

به دور افتاده ترین جزیره که رفتی
آنجا که دیگر هیچ جز هیچ نبود و
کسی کسی را نمی شناخت

بیاد آور که من همانم
همان دیوانه ی همیشگی
همان که هیچ نمی خواست و
هرگز ندانست چه می خواهد

۱۳۸۷ اسفند ۲۱, چهارشنبه

حاجت بیان

من خاطراتم را ننوشتم
ننوشتم تا مبادا روزی
تا مبادا روزگاری
به دستی افتد
و از چشمی گذرد

مبادا فلانی بشنود
و فلانی برنجد!
مبادا بفهمند و بدانند
همه آنچه همه می دانند را ...

بیان نا شدنی ها

دلم برایت تنگ است و این سومین بار است که این جمله را می نویسم تا آغاز کنم اما مابقی را پاک می کنم تا دوباره با همین جلمه آغاز کنم...

۱۳۸۷ بهمن ۲۷, یکشنبه

نا کجا

من از سوال خسته ام
در پی جواب به ناکجا آمده ام.
یادت می آید آن کوچه را؟
همان که از ناکجا می آمد،
آخر فهمیدمش به کجا می رود!
از همان جا که می آید!؟
به همان جا می رود...

۱۳۸۷ بهمن ۱۸, جمعه

تولد دوباره (7 آبان 1387)

دو سال سكوت
و گم شدن تمام دست نوشته هايم
در انتظار اين صفحه سفيد بي نهايت
و رويارويي در مقابل چشمان ميليارد ها انسان بي تفاوت

تولد دوباره
در آستانه ي تولدي ديگر
در نزديكاي سرد ترين شب يلدايم
و در انتظار آغوشي گرم

باورم نمي شود اين همه سفيدي را
نقطه به نقطه و پيكسل به پيكسل
به گستراي صفحاتش
مرا با كلماتي بيگانه مانوس مي كند
و اينبار ديگر نمي ترسم
از بيگانگي واژگانش...

بی پروایی

خاطرت عزیز بود و نه خاطره ات
لذت نبود به بلندای بی پروایی
آرامش آرزویم نبود و
آرامم نکردی هرگز
بال پرواز نداشتم
آرزوی پرواز داشتم
بزرگ گناهی بود نا بخشودنی
می بخشی مرا اگر پروایی نداشتم!

وسوسه ی هیچ

مرا ترس سرنوشت نیست،
غم سرنوشت است!
مرا چیزی نمی آزارد،
جز همه چیز!
مرا هیچ وسوسه نمی کند،
جز وسوسه ی هیچ!
پاهایم راه نمی روند،
پی راه می دوند!
نگاهم خیره نمی شود،
خیرگی می کند...

هشت روز نشد!؟ (10 خرداد 1384- آفتاب)

آفتاب: محمود احمدي نژاد" نامزد نهمين دوره انتخابات رياست جمهوري با بيان اين كه براي كنار رفتن تحت فشار بوده‌ام، گفت : هشت روز ديگر خواهم گفت چه كساني عليه من شايعه مي‌كردند و مي‌گفتند ، فلاني كنار خواهد رفت .


شهردار تهران افزود: "حساسيت‌ها الان نسبت به بنده زياد است و در يك ماه و نيم گذشته بشدت براي كنار رفتن تحت فشار بودم و گفتند تو بيا برو كنار تا فلان آقا نيايد، ولي گفتم والله و بالله فلان آقا مي‌آيد."

نامزد نهمين دوره انتخابات رياست جمهوري با بيان اينكه‌نبايد اين كارها بنده و دوستان را از جاده تدبير خارج كند، گفت : " به من گفتند تو كه راي نداري ، بيا برو كنار ، من گفتم من كه راي ندارم، خوب چه تاثير بر شما دارم ، بگذاريد بيايم".(دست زدن و خنده حاضران)

احمدي نژاد با اشاره به اين كه تحليل بنده در ارتباط با آمدن از يك سال قبل درست بود، افزود: به من گفتند برو كنار و من گفتم اگر فكر مي كنيد اين مشكل با اين كار حل مي‌شود ، من به شما قول اخلاقي مي‌دهم برويد خدمت آنها بگوييد كه من نمي‌آيم به شرطي كه ايشان بطور علني اعلام كند كه نمي‌آيد، آن وقت بنده هم نخواهم آمد.

اين نامزد گفت : اين انتخابات خيلي پيچيده است چرا كه از ‪ ۱۰‬ماه پيش جنگ رواني عليه يك عده از جمله بنده براي تفرقه ، ضربه زدن و مايوس كردن مردم از حضور كساني كه دلشان مي‌سوزد، به راه انداخته اند.

استعفا نمی دم، استعفا نمی دم ، استعفا نمی دم - 5 ارديبهشت1384

آفتاب: در روزهاي گذشته و با بيشتر شدن سخنراني هاي انتخاباتي دکتر محمود احمدي نژاد در شهرهاي مختلف, برخي نيز به انتقاد از عملكرد احمدي نژاد پرداخته اند و گفته اند كه او نبايد در حين برخورداري از امكانات شهرداري, اعلام كانديداتوري نيز بكند.


برخي خبرها حاكي از آن بود كه با طرح اين مسئله چند تن از اعضاي شوراي شهر تهران به احمدي نژاد گفته اند كه از مقام خود استعفا دهد و در از صورت عدم پيروزي در انتخابات رياست جمهوري از سوي شوراي شهر دوباره به عنوان شهردار انتخاب خواهد شد. حسن بيادي نايب رييس شوراي شهر تهران هر گونه بحث و گفتگو برسر استعفاي شهردار تهران پس از نامزدي در انتخابات, در شوراي شهر تهران را تكذيب كرد.

ما انقلاب نکردیم که دموکراسی حاکم شود (7 خرداد 1384 )

احمدي نژاد، يكي از نامزدهاي اصول گرايان در نهمين دوره انتخابات رياست جمهوري در دانشگاه فردوسي مشهد در پاسخ به سؤال يكي از دانشجويان كه پرسيد «آيا شما عملكرد تيم مذاكره كننده براي پرونده هسته اي را تأييد مي كنيد؟»، گفت: نمايندگان ايران در عرصه بين المللي، زماني كه مي خواهند خواسته ملت را محقق سازند، بايد صلابت به خرج دهند. اين دانشجو سؤال كرد كه آيا صلابت به خرج داده اند؟ و احمدي نژاد از حاضران پرسيد كه آيا اصلاً هيچ صلابتي به خرج دادند؟ جمعيت گفتند: نه، سپس احمدي نژاد هم مثل بقيه دم داد. پاسخ را تكرار كرد. به گزارش ايرنا، يكي ديگر از دانشجويان گفت: آقاي احمدي نژاد از شما سؤال كردند تا عقيده خودتان را بگوييد، چرا شما از اين جمع پرسيديد؟ احمدي نژاد پاسخ داد: معتقد هستم نسل امروز هوشمندتر، آگاه تر و دلسوزتر از نسل سال 57 است و مي تواند به خوبي، خوب و بد مسائل را تشخيص دهد. در پايان اين جلسه، بروشورهاي تبليغاتي بسيار زيبايي مربوط به زندگينامه و كارنامه محمود احمدي نژاد توزيع شد.
احمدي نژاد: هيچ جا گفته نشده كه ما انقلاب كرديم تا دموكراسي حاكم شود.
محمود احمدي نژاد همچنين در جمع گروهي از مردم مشهد حضور يافت. در اين نشست يكي از حاضران سؤال كرد: آقاي احمد نژاد شما خودتان هم اكنون شهردار تهران هستيد و براي نامزدي هم استعفا نداده ايد پس چرا پست خود را ترك كرده ايد؟ احمد نژاد پاسخ داد: شهر تهران را به تنهايي اداره نمي كنم بلكه همكاران من هم اكنون مشغول اداره شهر هستند و از آن گذشته مگر رئيس جمهور اين مملكت 12 روز به سفر آفريقا نرفت، آيا مشكلي به وجود آمد."قضاوت با خودتون" وي در ادامه گفت: منظور از دولت اسلامي دولتي است كه به دنبال الگوبرداري از شرق و غرب و بحثهاي چون توسعه سياسي و اقتصادي نباشد. نامزد انتخابات افزود: عده اي مي گويند ما انقلاب كرديم تا دموكراسي حاكم شود، نه در فرمايشات حضرت امام راحل و نه پيامهاي شهدا و نيز از زبان هيچ يك از خادمان واقعي نظام اسلامي تحقق چنين چيزي مدنظر نبوده است.

آمادگی احمدی نژاد برای اداره جهان(20 ارديبهشت 1384 - آفتاب)

کاندیدای نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری افزود:اگر خودمان را برای اداره جهان آماده کنیم اداره کشور آسان می شود و خداوند عنایت خواهد کرد و اداره جهان توسط مدیران اسلامی را میسرمی سازد.

وی در بخش دیگری از سخنان خود که در جمع طلبه های مشهد بیان می شد افزود : وزارت ارشاد بیش از 1500 میلیارد تومان هزینه در سال دارد ولی تمامی مراجع روی هم 70 میلیارد تومان وجوهات بیشتر ندارند.
محمود احمدی نژاد شهردار تهران گفت: از قبل نیز مشخص بود که هاشمی به صحنه خواهد آمد و اکنون نیز این امر قطعی است.

داستان معروف تره بار نارمک(85/11/01 - ایسنا)

رييس‌جمهور گفت: هم‌چنين سرمايه‌گذاري ايرانيان در خارج از كشور نيز افزايش پيدا كرده است."آخر صبت مستند"

احمدي‌نژاد به سياست‌هاي دولت درباره‌ي مسكن اشاره كرد و گفت: دولت امسال ‌٢٠٠ هزار واحد مسكوني ايجاد كرده كه اين رقم در آينده به ‌٣٠٠ هزار مسكن خواهد رسيد.

وي گفت: درخواست صدور پروانه براي ساخت و ساز بيش از ‌١٠ درصد افزايش پيدا كرده است.

رييس‌جمهور گفت: در بخش نيرو نيز دولت به توفيقات خوبي رسيده و جهت‌گيري‌هاي دولت در راستاي كاهش مصرف و افزايش توليد بوده است. سال گذشته اوج مصرف برق در تابستان ‌٧ / ‌١٠ درصد بوده كه اين رقم در سال ‌٨٥ به ‌٩ / ‌٦ درصد رسيده و شما با توجه به اين ارقم شاهد كاهش مصرف برق بوده‌ايد و اين نشان مي‌دهد كه تصميم دولت در راستاي عدم تغيير ساعت در تابستان سال جاري يا شش ماه اول سال جاري درست بوده است و ما شاهد كاهش مصرف نيرو بوده‌ايم و مصرف نيرو افزايش پيدا نكرده است.

احمدي‌نژاد گفت: ساخت ‌٢٨ نيروگاه با ظرفيت بيش از ‌٢٣ هزار مگاوات در دستور كار دولت است. امسال در اروپا ما شاهد خاموشي گسترده بوديم ولي خوشبختانه اين اتفاق در كشور ما به صورت گسترده رخ نداد و به صورت موضعي و مقطعي بود.

وي گفت: بارندگي در كشور ما ‌١٠ درصد افزايش پيدا كرده"از افتخارات دولت نهم" و ‌٢٠ سد در حال ساخت است.

رييس‌جمهور هم‌چنين به توسعه‌ي حمل و نقل عمومي و توسعه‌ي راه‌ها در كشور اشاره كرد.

احمدي‌نژاد گفت: يكي از موفقيت‌هاي دولت، كنترل نرخ تورم بوده كه اين رقم را ما نسبت به سال‌هاي قبل كنترل كرده‌ ايم و به رقم ‌١ / ‌١٢ درصد رسيده است.

وي گفت: يكي از دوستان به من مي‌گفتند كه ما شاهديم كه كالاهاي مصرفي افزايش پيدا كرده و مثلا گوجه فرنگي كيلويي ‌٢ هزار تومان است.

نمايندگان مجلس فرياد؛ زدند كيلويي ‌٣ هزار تومان.

احمدي‌نژاد خطاب به نمايندگان گفت: شما بياييد از تره‌بار نزديك خانه ما خريد كنيد. چرا از جاهاي گران خريد مي‌كنيد؟

احمدي‌نژاد گفت: كنترل تورم از افتخارات اين دولت و مجلس است.

رييس‌جمهور هم‌چنين به پيشرفت‌هاي دولت در زمينه‌ي گردشگري اشاره كرد و گفت: ما در حال حاضر ‌٢٣٠ منطقه‌ي گردشگري را مشخص كرده‌ايم و ورود گردشگر نسبت به ‌٩ ماهه اول سال نسبت به سال قبل ‌٧١ درصد رشد داشته و يك ميليون و ‌٤٠٠ هزار نفر گردشگر به كشور آمده‌اند.

وي هم‌چنين به سياست‌هاي دولت در ارتباط با ورزش اشاره كرد و گفت: دولت در اين ارتباط توفيقات خوبي دست پيدا كرده و ما تا كنون توانسته‌ايم در مورد ورزش صدها مدال كسب كنيم و مثلا در بازي‌هاي آسيايي از مقام دهم به مقام ششم رسيديم."ما خوبیم ..."

نفت 100 دلاری (84/0/4/08 - ایسنا)

خبرگزاري فرانسه امروز نوشت، با افزايش قيمت نفت و افزايش درآمد خارجي ايران، رييس جمهور منتخب فرصت دارد وعده‌هاي تبليغاتي‌اش به فقرا را محقق كند.

به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين خبرگزاري فرانسوي افزود: افزايش بي سابقه درآمد حاصل از مبادلات خارجي ايران كه در سال مالي جديد حدود ‌٥٠ ميليارد خواهد بود به احمدي نژاد كمك مي‌كند وعده‌هايي را كه براي كمك به فقرا داده عملي كند.

براساس اين گزارش با افزايش قيمت نفت و جاري شدن پول به سمت ايران، دومين توليد كننده نفت اوپك اگر درآمدهاي به دست آمده در راهي عاقلانه خرج شود، احمدي نژاد مي‌تواند به وعده‌هايش عمل كند.

به گزارش خبرگزاري فرانسه به نقل از شركت نفت ملي ايران، قيمت نفت خام ايران در سه ماه نخست سال جديد ايران تا ماه مي حدود ‌٦٨/٤٦ دلار براي هر بشكه بوده است. "قابل ذکر است که تا مدتی این قیمت به بالای 100 دلار هم رسید"

براساس اين گزارش، افزايش قيمت نفت به كشور اجازه مي‌دهد حدود ‌٦٧/١١ ميليارد دلار از صادرات نفت به دست آورد.

اين خبرگزاري به نقل از تحليلگران گلوبال اين‌سايت افزود: براساس تبليغات رياست جمهوري احمدي نژاد او به استفاده از منابع دولت براي كاهش شكاف درآمد و اشغال زايي علاقمند است.

و باز هم اندر نتایج تورم تک رقمی (ایسنا)

بيزينس مانيتور در تازه‌ترين گزارش خود از كاهش نرخ تورم ايران در سال جاري خبر داد. موسس معتبر بيزينس مانيتور در گزارش سه ماهه اول سال 2009 خود نرخ تورم ايران در سال گذشته را 22.5 درصد برآورد و عنوان كرد كه اين ميزان در سال جاري به 22 درصد كاهش خواهد يافت.

اين موسسه در گزارش خود روند نزولي را براي نرخ تورم ايران طي سال‌هاي آينده پيش‌بيني و اعلام كرده است كه طي سال 88 تورم 18 درصدي براي كشور به ثبت خواهد رسيد كه ادامه اين روند عدد 16 درصد را براي اين شاخص در سال 89 رقم خواهد زد.

پيش‌بيني مي‌شود كه در سال 1390 نيز تورم 16 درصدي پيش‌روي مردم ايران باشد كه با كاهش خوبي در سال‌هاي 1391 و 92 به سطح 14 درصد خواهد رسيد.

"خیلی خوبه همینجوری تلاش کنیم و اگر دولت آقای احمدی نژاد معادلات رو به هم نزنه تا سال 93- 94 به همون جایی می رسیم که سال 84 بودیم و این یک دستاورد بزرگ برای دولت دهم خواهد بود"

سرنوشت تورم تک رقمی (87/11/05 - ایسنا)

كاهش نقطه به نقطه نرخ تورم طي ماه‌هاي باقي‌مانده از سال ادامه خواهد يافت و پيش‌بيني مي‌كنيم نرخ تورم در پايان سال جاري به حدود 22 درصد برسد. دكتر رامين پاشايي فام ـ معاون اقتصادي بانك مركزي ـ در گفت‌وگو با خبرنگار بانك و بيمه خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) اظهار كرد: تورم نقطه به نقطه ظرف سه ماه پاييز از 5/29 درصد در مهرماه به 3/28 درصد در آبان ماه و 4/26 درصد در آذر ماه رسيده و به اين ترتيب حدود سه درصد ظرف اين مدت كاهش پيدا كرده است.

وي افزود: اگر همين روند كاهشي تا پايان سال ادامه يابد كه پيش‌بيني ما هم همين است و حتي اميدواريم روندي سريعتر نيز بيابد در پايان سال جاري، تورم به حدود 22 تا 23 درصد خواهد رسيد.

معاون اقتصادي بانك مركزي در مورد وضعيت نقدينگي نيز عنوان كرد: آنچه از نظر بانك مركزي در درجه نخست اهميت دارد، پايه پولي است كه به عقيده من رشدي را كه لازم بوده، طي اين ماه‌هاي اخير داشته است.

وي افزود: رشد پايه پولي به طور طبيعي رشد نقدينگي را هم به دنبال دارد، ضمن اينكه اعطاي شش هزار ميليارد تومان خط اعتباري كه در ماه‌هاي اخير صورت گرفت به صورت فزاينده‌اي به رشد نقدينگي كمك مي‌كند.

پاشايي فام تاكيد كرد: بانك مركزي در دور جديد سياست‌هاي خود تزريق مستقيم و غير مستقيم پول را از طريق برقراري خط اعتباري و افزايش پايه پولي در دستور كار قرار داد و اجرايي كرد و در حال حاضر منتظر به نتيجه رسيدن اين اقدامات ظرف دو ماه آينده هستيم.

وي درباره آثار تورمي هدفمند كردن يارانه‌ها هم توضيح داد: به طور قطع حذف يارانه‌ها و هدفمندي آنها، بدون آنكه سياست‌هاي حمايتي اجرا شود به كاهش شديد قدرت خريد مردم منجر مي‌شود و درست به همين دليل است كه در لايحه هدفمندي يارانه‌ها مقرر شده كه منابع آزاد شده از محل حذف يارانه‌ها به صورت‌هاي مختلف به جامعه بازگردانده شود تا كاهش قدرت خريد مردم را جبران كند.

معاون اقتصادي بانك مركزي تاكيد كرد: در اين شيوه، دهك‌هاي برخوردار كه سابقا در بهترين حالت به همان ميزان دهك‌هاي ضعيف جامعه، يارانه غير مستقيم دريافت مي‌كردند، به صورت هدفمند از يارانه نقدي كمتري بهره‌مند خواهند شد و طبيعتا سهم اقشار ضعيف از آزاد سازي قيمت‌ها آسيب بيشتري مي‌بينند، افزايش مي‌يابد.


تورم تک رقمی (30/07/85 - ایسنا)


وي با بيان اين‌كه تضمين امنيت و استقلال ما در گرو برپايي عدالت است، اظهار اشت: عدالت دل‌ها را به هم نزديك مي‌كند و باعث ايجاد پايبندي به اصول و ارزش‌ها مي‌شود. در حال حاضر ماموريت نظام اسلامي برپايي عدالت است.

احمدي‌نژاد گفت: بخشي از برپايي عدالت شامل برخورد بامفاسد اقتصادي است. من در اين‌جا لازم مي‌دانم كه يك نمونه از رانت‌خواري و سوءاستفاده‌ي عده‌اي از افراد را بيان كنم؛ يك عده‌اي آمده بودند و به نام تاسيس يك موسسه‌ي فرهنگي از دولت پولي نزديك به 500 ميليارد تومان گرفته و يك مكاني را خريده وروي آن اسم يك موسسه‌ي فرهنگي را گذاشته بودند، ولي همين افراد وقتي متوجه شدند كه ممكن است دولت عوض شود و دولت جديدي سر كار بيايد، اين موسسه‌ي فرهنگي را به نام خود كردند. اين‌ها ادعا مي‌كردند كه با اين پول مي‌خواهند كار فرهنگي بكنند؛ در صورتي كه كار آن‌ها ضدفرهنگي بود و هيچ ربطي به فرهنگ نداشت. آن‌ها از پول بيت‌المال سوءاستفاده كردند. آنها با پول خود ايمان‌كشي كردند.

رييس‌جمهور گفت: دولت مصمم است كه پول‌هايي كه اين‌گونه از بيت‌المال خارج شده و عده‌اي از آن سوء استفاده مي‌كنند را هرچه زودتر به مردم و به خزانه برگرداند. در حال حاضر عده‌اي در اين راستا سر و صدا مي‌كنند، داد و بيداد مي‌كنند ولي دولت در برابر اين سر و صداها تسليم نمي‌شود. در حال حاضر خواست تك تك شما برپايي عدالت و مبارزه با اين رانت‌خواران است.

احمدي‌نژاد تاكيد كرد: دولت حاضر نيست كه رضايت خداوند را به رضايت چند نفر سيري‌ناپذير بفروشد.

رييس‌جمهور گفت: مطمئنا شما علما نيز راضي نيستيد كه اين‌گونه اين افراد از بيت‌المال استفاده كنند.

وي در بخش ديگري از سخنان خود با بيان اين‌كه " اين حكومت بالاخره به نام علماست و خود علما در تاسيس اين حكومت نقش مهمي داشته‌اند" گفت: در حال حاضر علماي ما تحت فشار هستند و در حالي كه علما تحت فشار هستند، عده‌اي مي‌روند و فساد مي‌كنند و اين فسادشان به نام علما نوشته مي‌شود.

رييس‌جمهور گفت: سعي داريم و تلاش مي‌كنيم كه با اين افراد برخورد كنيم و قرار شده كه يكي يكي اين رانت‌خواري‌ها و فسادها اعلام شود.

وي گفت: دولت پافشاري مي‌كند كه اين پول به بيت‌المال برگردد.

رييس‌جمهور در بخش ديگري از سخنان خود با اشاره به اهميت عزت اسلام و ايران اسلامي اظهار داشت: ما بايد در صحنه‌ي جهاني به دنبال عزت باشيم و سعي كنيم ايران را به آن مرتبه‌اي كه شايسته است، برسانيم.

احمدي‌نژاد گفت: ما بايد در صحنه‌ي جهاني از حقوق ملت ايران با تدبير، هوشمندي و شجاعت و درايت پاسداري كنيم.

وي در بخش ديگري از سخنان خود به اهميت آباداني كشور اشاره كرد و گفت: در حال حاضر عزم دولت بر ساختن ايران اسلامي است. مي‌خواهم در ميان علما آماري را خدمت شما عرض كنم؛ در سال‌هاي گذشته در شش ماه اول سال حداكثر بودجه‌ي عمراني كه جذب مي‌شد 25 الي 30 درصد بوده ولي به لطف خداوند امسال نزديك به 67 درصد از بودجه‌ي عمراني جذب شده و ما حداقل 20 درصد بدهكاريم. يعني گفته‌ايم كه كار را انجام دهند بعدا بودجه‌اش داده مي‌شود و ما پيش‌بيني كرده‌ايم كه تا پايان آذرماه صد در صد بودجه‌ي عمراني جذب شود.

رييس‌جمهور گفت: امروز دولت در مورد بودجه‌ي متمم جلسات و بحث‌هايي داشت.

وي در بخش ديگري از سخنان خود گفت: يكي از وظايف اصلي دولت، دفاع از صيانت فرهنگ اسلامي است. البته كار اصلي فرهنگ و دفاع از فرهنگ اسلامي بر عهده‌ي شما علماست و شماييد كه بايد فرهنگ اصيل اسلامي را به مردم معرفي كنيد.

رييس‌جمهور گفت: در فضاي عمومي كشور دولت بايد از فرهنگ، اعتقادات و باورهاي مردم صيانت كند و دولت در اين ارتباط مصمم است. معتقديم كه فضاي عمومي كشور بايد به سمت فضاي مذهبي و ديني حركت كند.

وي گفت: معتقديم كه اسلام دين كاملي است و بايد جواب تمام پرسش‌ها را در اسلام و دين اسلام دنبال كرد و در اداره‌ي كشور نيز از فرهنگ اصيل اسلامي استفاده كنيم.

رييس‌جمهور گفت: درصدديم كه بانكداري‌مان را به بانكداري اسلامي تبديل كنيم و انشاءالله در آينده شاهد تحقق اين امر خواهيم بود.

احمدي‌نژاد ادامه داد: البته در اين راستا مقاومت‌هايي وجود دارد و عده‌اي در اين ارتباط تحليل‌هايي ارايه مي‌دهند كه چندان درست نيست. ببيند! ما سود بانكي را پايين آورديم و معتقديم كاهش سود بانكي باعث كاهش تورم مي‌شود، ولي عده‌اي مي‌گويند كاهش سود بانكي، ضد توليد است و نبايد سود بانكي را اين‌چنين پايين آورد. آن‌ها مي‌گويند كاهش سود بانكي باعث مي‌شود كه تورم بالا برود؛ در صورتي كه ما اين تحليل را قبول نداريم.

رييس‌جمهور گفت: يكي ديگر از تصميمات دولت، اصلاح ساختار اداري است.

وي با بيان اين‌كه عدالت بايد در عرصه‌ي عمومي جامعه تبديل به يك فرهنگ شود، گفت: براي اجراي عدالت و تحقق آن احتياج به بازرسي داريم و بايد مردم را در اين ارتباط آگاه كنيم. بايد سيستم اداري خود را اصلاح كنيم و به وسيله‌ي امر به معروف و نهي از منكر مي‌توان امر نظارت را گسترش داد و سيستم اداري را اصلاح كرد.

رييس‌جمهور كه در گردهمايي ائمه جماعات استان تهران سخن مي‌گفت، از علما خواست كه ايرادات خود از دولت را بيان كنند و گفت: شما هرجا مي‌بينيد كه خطايي صورت گرفته، آن خطا را به ما اعلام كنيد و بگوييد فلان جا خطا صورت گرفته است. ما ناراحت و نگران نمي‌شويم. ما استقبال مي‌كنيم كه يك روحاني عالي‌قدر بيايد نامه بنويسد و بگويد فلان جا تخلف صورت گرفته و جرم شده است.

به گزارش خبرنگار ايسنا احمدي‌نژاد بخش ديگري از سخنان خود را به مساله‌ي گراني و تورم اختصاص داد و گفت: در سال 82 و 83 ميانگين تورم 15 درصد بوده ولي در سال 84 و 85 ميانگين تورم به 9 / 10 رسيده است. البته من قبول دارم كه بعضي از كالاها گران شده است و ما مشكل اداري داريم. بايد آن را برطرف كنيم ولي بعضي از كالاها نيز بر اثر نوسانات قيمت جهاني افزايش پيدا كرده است، مثل آهن؛ قيمت آهن در بازار جهاني افزايش پيدا كرده و ما وقتي مي‌خواهيم آن را وارد كنيم، حتي اگر عوارض نيز نگيريم قيمت آن در بازار جهاني افزايش پيدا كرده است.

وي در مورد گراني مرغ نيز گفت: دولت مي‌دانست كه با توجه به شيوع آنفلوانزاي مرغي در برخي از نواحي در شهريور و مهرماه با كمبود مرغ مواجه مي‌شود و در اين ارتباط تصميم به وارد كردن مرغ گرفت و پيش‌بيني‌هاي لازم را براي كنترل قيمت بازار انجام داده بود. متاسفانه در برابر رفتار دولت عملياتي سازماندهي شده بود؛ آمدند و گفتند مرغي كه وارد شده ميكروبي و داراي مشكل است. تاريخ مصرف گذشته است و اين‌طور شد كه مرغ 1350 تومان در بازار خريدار نداشت و در جاهاي ديگر ما شاهد صف طويل مرغ بوديم.

رييس‌جمهور گفت: هيچ‌گاه اين دولت نگفته كه در طول يك سال تورم را صفر مي‌كند. ما تورم را از 15 درصد به 9 /10 رسانيم و آن را كاهش داديم. مگر مي‌شود كه از دولت انتظار داشت در طول يك سال تورم را به صفر برساند. ما سعي مي‌كنيم تورم را كاهش دهيم و آن را يك رقمي كنيم.

احمدي‌نژاد با بيان اين‌كه ما در بازار شاهد سه نوع گراني هستيم، گفت: يكي از انواع گراني، القائي است كه در اين نوع گراني، عده‌اي مي‌آيند و به صورت سازمان‌يافته تبليغ گراني مي‌كنند و مي‌گويند فلان چيز گران شده است. نوع ديگر گراني دروغ و كذب است كه ما بعضا ديديم در مورد قيمت بعضي از كالاها در رسانه‌ها و برخي از مطبوعات به صورت نادرست قيمت كالا را مي‌نوشتند. مثلا قيمت كالايي كه مردم چندان به آن احتياج نداشتند را به صورت نادرست بيان مي‌كردند و مردم نيز چون آن كالا را نمي‌خريدند، نمي‌رفتند قيمت واقعي آن كالا را جويا شوند.

احمدي‌نژاد با بيان اين‌كه دولت نهم سعي كرده جلوي ريخت و پاش‌ها را بگيرد، گفت: ما تا كنون جلوي 700 ميليارد تومان ريخت و پاش را گرفته و آن را به خزانه بازگردانده‌ايم. مثلا در همين نهاد رياست جمهوري ما ديديم كه قبض‌هاي متعدد تلفن مي‌آيد و بعد از آن تحقيق كرديم و ديديم 500 تلفن سيار وجود دارد كه حتي عده‌اي از چندين سال قبل در دست‌شان بوده و اكنون نيز در بازار مشغول به كار هستند و در نهاد نيستند ولي قبض تلفن‌هاي آن‌ها به حساب دولت نوشته مي‌شد. يا ماشين‌هاي زيادي دست افراد بود. افرادي آمده بودند 7-8 سال پيش در عرصه‌ي مديريت بودند و چهار تا ماشين گرفته بودند كه يكي را خودش، يكي را همسرش، يكي را بچه‌اش استفاده مي‌كردند، ما جلوي اين‌ها را گرفتيم.

رييس‌جمهور با بيان اين‌كه برخي ريخت و پاش عادت شده است، گفت: مثلا ما ديديم كه آمدند براي افتتاح يك پروژه 2 ميليارد تومان خرج كردند.

وي خاطرنشان كرد: تصميمات اقتصادي دولت، تصميماتي دقيق، مطالعه شده، عالمانه و در چارچوب شرايط كشور خودمان است. ما از ديگران الگو نمي‌گيريم و اجازه نمي‌دهيم كه مثلا بانك جهاني براي ما تصميم‌گيري كند. تصميمات را خودمان مي‌گيريم. عده‌اي ذهنشان آن طرفي است و به ما مي‌گويند كه طرح‌هاي شما با ذهن ما تطبيق نمي‌كند. به آن‌ها مي‌گويم فرمول‌ها و مطالبي كه در ذهن شماست از آن جمهوري اسلامي نيست.

رييس‌جمهور هم‌چنين در پاسخ به برخي از علماي حاضر در جلسه گفت: قبول دارم كه اطلاع‌رساني دولت ضعيف بوده است.

رييس جمهور در ابتداي سخنان خود در گردهمايي ائمه جماعات استان تهران با ابراز خرسندي از حضور در جمع علما خطاب به آن‌ها گفت: شايد اين هديه‌ي پاياني ماه مبارك رمضان براي ما باشد كه توانسته‌ايم در جمع شما حضور پيدا كنيم.

به گزارش خبرنگار ايسنا احمدي‌نژاد با اشاره به نقش روحانيت در پيشبرد انقلاب افزود: صحبت كردن در حضور شما زيره به كرمان بردن است ولي مي‌خواهم در اين‌جا مطالبي را خدمت شما مطرح كنم؛ شما همه مي‌دانيد كه كانون اصلي ترويج اسلام و فرهنگ اسلامي مساجد است و اين چيزي است كه نمي‌توان آن را به هيچ وجه انكار كرد. علما نقش بزرگي در پيشبرد اسلام داشته‌اند.

رييس‌جمهور با بيان اين‌كه هر جامعه‌اي براي اداره‌ي خود نيازمند يك سازماندهي اجتماعي است، ادامه داد:معتقدم كه در جامعه‌ي اسلامي، كانون و مركز ساماندهي، مساجد و نماز جمعه است و اين يك شبكه مترقي و كاملا مردمي است.

وي با بيان اين‌كه نقش مسجد در ترويج و صيانت از فرهنگ اسلامي، بي‌بديل است، گفت: همان‌طور كه گفتم چيزي را نمي‌توان جايگزين كرد و اصلا امكان ندارد كه احزاب، تشكل‌ها و شوراها جاي مسجد را بگيرند. مسجد سنگر نفوذناپذيري است. شما ديديد كه عده‌اي آمدند احزاب، دانشگاه، دولت و مجلس را گرفتند ولي سنگر مسجد در برابر هجوم نظام سلطه و حكومت وابسته به نظام سلطه ايستاد و نتوانستند در اين سنگر نفوذ كنند. در حال حاضر مسجد بالاترين سنگر است. البته برخي از 150 سال پيش برنامه‌ريزي كرده‌اند كه به اين سنگر آسيب وارد كنند.

وي با بيان اين‌كه ما بايد تلاش كنيم كه نقش حقيقي مسجد را صد در صد احيا كنيم، گفت: مسجد داراي شان اجتماعي و محل رجوع مردم است و اگر مردم به مسجد مراجعه نمي‌كنند، مساجد بايد به مردم مراجعه كنند.

رييس‌جمهور ادامه داد: متاسفانه يك انديشه‌ي انحرافي كه نمي‌دانم از كجا آمده، مدتي ترويج يافت و متاسفانه هنوز اثر خود را دارد؛ اين‌كه مي‌گويند دولت و حكومت نبايد به مساجد كمك كند، چراكه اگر دولت به مساجد كمك كند مساجد دولتي مي‌شود و بايد مساجد را با كمك مردم ساخت؛ در صورتي كه ما چنين چيزي را قبول نداريم. در صورتي مساجد دولتي مي‌شوند كه مثلا حكومت براي مساجد تعيين تكليف كند و در امور داخلي آن‌ها دخالت كند. با كمك كردن مادي دولت به مساجد، مساجد دولتي نمي‌شوند.

احمدي‌نژاد با بيان اين كه " در حال حاضر نزديك به 60 هزار مسجد داريم" اظهار داشت: در بعضي از روستاها اين مساجد در حال تخريب است، اعلام كرده‌ايم كه قصد داريم به مساجد كمك كنيم، ولي متاسفانه عده‌اي - كه طرفدار انقلاب و اسلام و مسلمان نيز هستند - چون آن رسوبات در ذهنشان نفوذ كرده، مي‌گويند چرا دولت براي مساجد بودجه در نظر گرفته است.

وي ادامه داد: دولت تصميم گرفته كه در متمم بودجه، مبالغي را براي كمك به مساجد در نظر بگيرد.

وي گفت: اين دولت برآمده از علماست و مطمئنم كه بسياري از علما و شما نقش موثري در روي كار آمدن اين دولت داشته‌ايد. شما براي اين دولت سفارش كرده‌ايد و خيلي از كساني كه اطراف شما هستند براي پيروزي اين دولت نماز خواندند و روزه گرفتند و ما نيز مصمميم كه خيلي از كارها را انجام دهيم.

رييس‌جمهور در پايان با ائمه جماعات استان تهران نماز خواند و مراسم افطاري را در جمع آن‌ها برگزار كرد.

پيش از سخنان رييس‌جمهور نيز ابراهيمي رييس مركز رسيدگي به امور مساجد و مصلحي رييس مركز اوقاف، سخنراني كردند.

چرا بلاگر؟

سلام
فکر کنم برای یک شروع جدید بد نباشه به چند دلیل:
1- گوگل رو دوست دارم و بلاگر از محصولات گوگل هستش
2- مطمئنم تحت هیچ شرایطی اطلاعاتم از بین نمی ره
3- می تونم نه توی sajad.net بلکه توی یک وبلاگ عمومی و مثل یک وبلاگ نویس چیز بنویسم
4- خاتمی اعلام کرده که نامزد میشه و فرصت خوبیه برای ...