۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه

در باب هلو (18+)

آخ گفتی هلو! من که چند مدل هلو می شناسم که به به اسمش رو که میاری( بگم!؟ بگم!؟) آب دهن این پسرای جوون راه میافته! البته شاید پیراش هم، که دیگه دندون ندارن میوه های سفت بخورن، بدشون نیاد. یک مدلش که اسمه! البته نه اسم یک مرد 40 50 ساله لاغر مردنی که ریشش هم نصفش سفید شده نصفش سیاهه ها، بلکه اسمی هست که رو دخترا می زارن! تازه از اون اسم هاست که اگر مادر بزرگت هم اسمش هلو باشه و بگی الان هلو میاد، کل پسرای جمع در حالی که آب دهنشون آویزونه که قراره یک دختر جوونه هلو بیاد توی جمع سعی می کنن خودشون رو جمع و جور کنن. یک مدل دیگش هم که باز هم همون دختر جوون هلو هستش فرقش با مدل قبلی اینه که این یکی اسمش هلو نیست و این دفعه دیگه پسرا درست حدس زدن و خبری از مادر بزرگ نمی تونه باشه. البته اگر ذهن آدم منحرف نباشه و به اصل مطلب بپردازه در اصل هلو اسم یک میوه بوده که دزدیدن و روی این هلوها گذاشتن! حتما این میوه که بهش می گن هلو ( ما که تا حالا هلو نخوردیم ولی حدس می زنم) باید خیلی خیلی نرم و لطیف باشه و حداقل حداقلش صورت سیاه سوله و پرزایی که مثل پشم گوسفند باشه نداشته باشه. حتمن اینطوریه دیگه!؟ چون طبق آخرین تحقیقاتی که من کردم بدن و علل خصوص صورت هیچ زنی نمی تونه نصف یک مرد- که تاحالا ریشاش رو تیغ نزده و ریشش مثل پرز می مونه و تازه 17 18 سالش هم بیشتر نیست- مو داشته باشه. حالا در کنار این در نظر بگیرین که به هر زنی هم نمیگن هلو! خلاصه اگر غرض از هلو اون میوه معروف هم باشه باید این میوه یک شباهت هایی با این هلو ها داشته باشه و یا بهتر بگیم این هلوها شباهت هایی به اون میوه دارن که بهشون می گن هلو والا که می گفتن خربزه مثلا و یا خیار چنبر...

کلام آخر اینکه:

هر کسی از ظن خود شد یار من ،از درون من نجست احوال من (بابا هلو)

۱۳۸۸ مرداد ۱۷, شنبه

با دشمنان مدارا با چاشنی عوام فریبی

گویا این بار جریان حاکم اقدام مناسبی از خودش نشون داد و روش اول رو انتخاب کرد (اشاره به مطلب قبلی). البته برای اینکه طاقت نیاورده که یک حرکت عوام فریبانه غلط از خود نشان ندهد در حالی که در حال بررسی پرونده های گروهک های مختلف تروریستی و غیر تروریستی از جمله منافقین که در طول این سالها بارها اقدام به بمب گذاری در ایران کرده اند بود و پرونده آنها به هیچ وجه ارتباطی به جریان چپ و خواهان تغییرات داخل ندارد، جمعی از بازداشت شدگان سیاسی را نیز در بین متهمان نشانده بود تا مردم را دچار این گمراهی کند که پرونده های این دو گروه باهم مرتبط هستند و یا حتی اینطور وانمود کند که این پرونده مربوط به اصلاح طلبان هست بلکه مردم فکر کنند که اتهامات وارده مربوط به آنها می باشد. آنقدر در اثبات ادعاهای خود مبنی بر ارتباط با بیگانگان و منافقان عجولانه و بی مقدمه عمل کردند که در یک جلسه دادگاه با حضور 3 گروه یعنی عده ای از منافقین و گروهک های وابسته، کارمندان جزء سفارتها( اگر سفارتها و کشورهای اروپایی دخیل بوده اند اقدام به دستگیری سفرای کشورها و مقامات بلند پایه تر سفارت ها کنند مانند اصلاح طلبان که سران آنها را دستگیر کرده اند)، سران اصلاح طلب سعی در گره زدن سرنوشت دادگاه این سه گروه باهم داشتند. البته با تمام اشکالات حرکت دیروز مانند فرمایشی بودن دادگاه و ایراداتی که به دادگاه وارد بود این دادگاه نسبت به دادگاه قبل کاملن در جهت منافع جریان حاکم برگزار شد. هرچند در عمل رفتاری صورت گرفت که آتش خشم و ناراحتی اصلاح طلبان را بیشتر از پیش افروخت اما در راستای عوام فریبی از یک طرف و آرام کردن فضای متشنج حاکم از طرف دیگر نسبتن خوب عمل کردند. حتی در اخبار و تحلیل های شبکه هایی مثل بی بی سی نیز خبری از اخبار جنجالی ای که در پس دادگاه قبلی دقایق بسیاری از اخبار رسانه های جهان را به خود اختصاص می داد نبود. با تمام این اوصاف اینبار جریان حاکم پا روی دم شیر گذاشت و با محاکمه کارمندان سفارتهای انگلیس و فرانسه وارد بازی تازه ای با اروپا شد.
به هر حال طبق آنچه پیش بینی می شود بعید به نظر می رسد که این رویه را تا به آرامش رسیدن جامعه و خوابیدن قائله ادامه دهند. همانطور که سالهاست از چنین جریانهایی حرکاتی مطابق با منافع گروهی خود مشاهده نکرده ایم اینبار هم قطعن شاهد حضور مجدد سران اصلاح طلب و اعترافات آنها در دادگاه های بعدی خواهیم بود مگر اینکه تحولی عظیم در عکس العمل ها و رفتار جریان حاکم رخ داده باشد...

آقای بازجو به من تزریق کن!

امروز دومین جلسه (علنی!؟) دادگاه دستگیر شدگان حوادث اخیر برگزار می شود. این نوشته را قبل از شروع دادگاه و خواندن اخبار آن می نویسم تا شانس خودم برای پیش بینی اتفاقاتی که این روز ها نه در کلیات بلکه در جزییات غیر قابل پیش بینی شده اند امتحان کنم! فکر کنم یک سناریو برای جریانی که امروز قرار است اتفاق بیافتد کم باشد و بهتر است 3 سناریوی متفاوت را که ممکن است امروز اتفاق بیافتد بررسی کنیم!
1- جریان حاکم تصمیم بر آن بگیرد که جو را کمی آرام کند(با دشمنان مدارا...)
در این صورت دادگاه فقط به این هدف که دادگاهی تشکیل شده باشد و فاصله بین دادگاه ها بیش از حد معمول نشود برگزار می شود. افرادی محاکمه می شوند که چندان شناخته شده نباشند. و در طول دادگاه وقت دادگاه را به تفهیم اتهامات و دفاع اولیه وکیل مدافع متهمان که تا حدودی در باب کلیدی نبودن موکلین خود و حرکات آنها تحت تاثیر جو حاکم و برخورد احساسی آنها در جریانات اخیر صحبت می کنند و بصورت واضح و یا در لفافه سخن از فریب خوردن موکلین خود می کنند و دادگاه بدون اتفاق خاصی به پایان می رسد.
احتمال اجرای این سناریو توسط جریان حاکم با توجه به سابقه آن در این مدت و با توجه به سخنرانی های صورت گرفته در این چند روز که دم از اعترافات بیشتر و محاکمه دانه درشت ها و ... می زنند بعید بنظر می رسد .

2- جریان حاکم تصمیم بر رسوایی بیشتر اصلاح طلبان می گیرد ( رسوای دو جهانم ...)
در این صورت باید شاهد حضور مجدد آقایان ابطحی و عطریانفر و در صورت موفقیت به منظور متحول کردن افرادی مثل حجاریان با توجه به وضعیت جسمانی این افراد باشیم. چون تعلل در این امر با بدتر شدن وضعیت جسمانی این افراد منجر به از دست دادن فرصت اعتراف گیری از آنها خواهد شد. همان طور که همگان می دانند آقای حجاریان در حال حاضر نیز قادر به تکلم درست و کنترل خود برای حفظ ثبات فیزیکی خود نیست . البته سعی بر اعمال فشارهای جسمانی بر روی ایشان نیز نشده است چون بازجویان خوب می دانند که چنین اقدامی هر لحظه ممکن است منجر به ایجاد مشکلات تنفسی، قلبی و مغزی برای ایشان شود. پس توقع دیدن آقای حجاریان با 10 20 کیلو کاهش وزن را نداریم همانظور که در تصاویر کوتاهی که از ایشان دیدیم هم این قضیه مشهود بود که دچار کاهش وزن نشده و یا شاهد آثار صدمات جسمانی در ایشان نبودیم. با تمام این اوصاف با توجه به وضعیت پزشکی ایشان بازجویان خوب می دانند که حتی شستشو و فشار های روحی نیز می تواند منجر به مشکلات جدی ای برای سلامت ایشان بشود و از یک طرف فرصت اعترافات را از دست بدهند و از طرف دیگر اتفاقاتی که برای حجاریان می افتد آنها را هم دچار چالش جدی ای در زمینه نگهداری زندانیان بکند. پس باید هر چه زود تر تکلیف ایشان و افرادی از این دست مشخص شود.
آنچه در این سناریو روشن است ادامه اشتباهات دادگاه قبلی مانند نبودن وکیل، فضا و ادبیاتی جز فضای محاکمه و دادگاه و شبیه یک سخنرانی از پیش تنظیم شده و همه آن چیز هایی خواهیم بود که در دادگاه قبلی شاهد آن بودیم. اگر این رویه پیش گرفته شود و اینبار شاهد حضور افراد جدید جز آقایان ابطحی ، عطریانفر ، حجاریان و یا حضور آقای نبوی با همان مواضع آقایان ابطحی و عطریانفر باشیم، یاد خاطره یکی از دوستان می افتم که یک روز یک فردی برای کلاس خصوصی پیش ایشون رفته بود و چون باید همه چیز رو شب امتحان یاد می گرفت و اینکار رو عملی نمی دید یکهویی وسط کار به ایشون گفته بود آقای ع... نمی شه درسها رو به من تزریق کنی!!!؟!؟
حال خودتان قضاوت کنید که این سناریو نیز منجر به رسوایی کدام گروه از دو طرف این معرکه می شود...

3- جریان حاکم تصمیم به رفع ایرادات دادگاه قبل می گیرد (کی بود کی بود من نبودم...)
در این سناریو نیز جریان حاکم اقدام به توجیح دادگاه قبلی کرده و با اعلام اینکه دادگاه ها از این پس به بررسی جرائم تک تک افراد می پردازد و متهمین با حضور وکلای خود (البته وکلای واقعی خود) در جلسه حاضرمی شوند سعی بر رفع نواقص جلسه قبلی کرده و کمبود های آن را بصورت نمایشی جبران می نماید تا دادگاهی هر چند به ظاهر اما عادلانه برگزار نماید. آنچه از چنین دادگاهی حاصل می شود نیز محکوم کردن تعدادی از متهمین به زندان و احکامی از این دست می باشد .در این صورت هر چند با توجه به شرایط متهمین در زندان ها موکلین آنها نمی توانند تمام هم و غم خود را معطوف به دفاع از موکلین خود کنند . اما یکی به نعل و یکی به میخ زدن آنها و در نهایت با ایما و اشاره رد کردن اتهامات و اقدام به آگاه سازی مردم نسبت به حقایق هر چند در پوشش سخنانی محافظه کارانه، نمی تواند نتیجه را در بر داشته باشد که جریان حاکم از برگزاری این دادگاه ها مدنظر دارد.

هر چند تجربه نشان داده است که این جریان علاقه ای به آنچه که از نظر تمامی کارشناسان به نفع آنها هست ندارد اما چند نکته لازم به اشاره استی که رعایت نکردن هرکدام از آنها می توانند به ضرر خود جریان حاکم باشد:
- ادامه روش دوم تا پایان محاکمات و پخش آن از صدا و سیما مشکلاتی را برای آنها در پیش خواهد داشت. تصمیم گیری برای اینکه این جریان را تا کجا ادامه دهند بسیار سخت و دشوار خواهد بود. اگر تا دستگیری و محاکمه میرحسین موسوی پیش بروند که ناآرامی ها بیشتر شده و صدای معترضان بلند تر و بلند تر خواهد شد! اگر پس از برگزاری چند جلسه دادگاه هم عده ای را محکوم کنند و سعی در خواباندن قائله کنند که به نتیجه دلخواه خود نرسیده و تنها با پرداخت هزینه های بسیار سنگین برگزاری چنین دادگاه هایی که کمترین آنها از دست دادن اعتماد عمومی مردم به صدا و سیما و قوه قضاییه و عواقب بین المللی خواهد بود، حمایت برخی از حامیان خود را هم از دست خواهند داد
- اجرای روش سوم و ادامه آن تا پایان کار نیز فرصت مناسبی را برای اصلاح طلبان فراهم خواهد آورد تا حداقل تعدادی از آنها به دفاع از خود و همراهانشان بپردازند و اعترافات گرفته شده را با ترفندهایی بی اثر کرده و حتی در فرصت هایی طرف مقابل را هم زیر سوال ببرند! تجربه این امر را در دادگاههای آقای کرباسچی و حتی تا حدودی شهرام جزایری شاهد بودیم . در مورد اول همه ملاحظه کردیم که محبوبیت آقای کرباسچی در بین مردم تهران به هیچ عنوان کمتر که نشد هیچ در مقاطعی باعث محبوبیت وی و معرفی خدماتی که در این چند سال به شهر تهران کرده بود نیز شد. این نوع دادگاه ها حتی در مورد شهرام جزایری هم تاثیر گذار نبود و نقش مخربی در اذهان عمومی در مورد این فرد که تا قبل از دادگاه ها کسی او را نمی شناخت نداشت و یا حداقل باعث محبوبیت حکومت بخاطر محاکمه یک مفسد اقتصادی نشد.
- اجرای سناریو اول تنها موجب ادامه پیدا نکردن این جریان شده و تنها نقشی که بازی می کند جلوگیری از ادامه بی اعتمادی ها خواهد بود. هر چند این علامت سوال که چه بر سر بازداشت شدگان و سران اصلاحات می آید و این که چه کسی روانه زندان شده و چه کسی آزاد شده است و چرا برای اذهان عمومی باقی خواهد ماند.
- از این شاخه به آن شاخه پریدن و با توجه به شرایط جامعه و جو حاکم در هر مقطع یک روش را انتخاب کردن هم نمی تواند مثبت و تاثیرگذار باشد و تنها باعث جمع تمام معایب این 3 گزینه و دوری هر چه بیشتر جریان حاکم از اهداف خود می شود.

آنچه مشهود است این است که این جریان باید قبل از پا گذاشتن به چنین بازی ای فکر آن را می کرد که چه اهدافی دارد چه راهکار هایی پیش رو دارد و با بررسی کارشناسی و بدون تعصبات شخصی روشی را بر می گزید که حافظ منافع آنها باشد. اما به هر دلیل که هست پا در راهی گذاشته است که نه راه پس دارد و نه راه پیش. و این راز خوشنودی اصلاح طلبان حتی در فضای دستگیری و زندان و شکنجه می باشد که در هر صورت برنده بازی ای هستند که رقیب به راه انداخته است....

آخرین پیشنهاد به جریان حاکم این است که راهی را برگزیند که کمترین خسارت را دیده و بصورت مسلمات آمیزی باخت را در این جنگ روانی پذیرا باشد. ترجیح بر آنست که انسان با کمترین اختلاف ببازد تا اینکه آنچنان مارس شود که حرف و حدیثی برایش باقی نماند...

۱۳۸۸ مرداد ۱۴, چهارشنبه

2 خاطره ( یکی اعتراف نکردم یکی اعتراف کردم)

می خوام دو تا خاطره واقعی براتون بگم یکی سال سوم دبیرستان بودم و یکی هم سال دوم دانشگاه:

کلاس حسابان زنگ آخر بود و دبیرش هم آقای سعیدی. یک جمله معروف روز اول داشت که می گفت حیف پنجره های اینجا نرده داره و گرنه همچین با اردنگ می زدم که از پنجره پرت شین بیرون. آخر هم نفهمیدیم روز اولی که هنوز تازه از در کلاس اومده تو چرا باید با اردنگ (همون اردنگی خودمون) بزنمون! یک روز با بچه ها گفتیم بریم سینما و چه روزی هم بود همون روزی که زنگ آخرش با آقای سعیدی کلاس داشتیم. مبصر کلاسمون که اتفاقا شاگرد اول کلاس هم بود برنامه رو چید و طوری هماهنگ شد که حتی یک نفر هم توی کلاس نموندن و همه از مدرسه در رفتیم. از قضا فرداش هم ورزش داشتیم زنگ اول، نزاشتن بریم ورزش و همه رو دم دفتر جمع کردن! هر کسی رو به طریقی بازجویی می کردن ناظممون که از همه عصبانی تر بود و می گفت آخه با آقای سعیدی چرا!؟! از همه بهتر بازجویی و تهدید به اخراج از مدرسه می کرد. خلاصه نوبت من هم شد و بعد از تهدید اینکه پروندت رو می زنیم زیر بغلت من رو فرستاد پیش یک بازجوی مهربون برای اعتراف که با هم ساعت ها بطور منطقی و صمیمی گفتگو و بحث کردیم اون هم کسی نبود جز مربی پرورشیمون که خیلی آروم و مهربون بطوری که عزیزم از زبونش نمی افتاد از من خواست تا لو بدم کی این برنامه رو چیده و با هاشون همکاری کنم تا عاملین این کودتا به حق خودشون برسن! بعد از کلی بحث منطقی لطف و محبت بعد از اینکه من گفتم که به دوستام خیانت نمی کنم این بازجوی مهربون که از اعتراف من نا امید شده بود و می دونستش که نمی تونه از مدرسه اخراجم کنه گفتش برو که از مدرسه اخراجی، این آخرین تهدید بود و دلم براش سوخت که معلم ریاضی یا فیزیکم نیست که تهدید کنه بهت صفر می دم و کاشی اینطوری بود و البته سال سوم هم نبود که امتحان نهایی نباشه...
خلاصه من هم اطاعت امر کردم و صاف از مدرسه زدم بیرون و فرداش اومدم نشستم سر کلاس!
خاطره اول اونی بود که اعتراف نکردم! اما اونی که اعتراف کردم:
سال دوم دانشگاه بودیم که برای دومین بار برنامه اردو گذاشتیم که با بچه ها بریم اردو با یک تور. اما این دفعه با دفعه قبل فرق می کرد. چند تا از بچه ها دیر رسیدن به اتوبوس و ما هم خریت کردیم و صبر کردیم تا اونا برسن که سر و کله مامورای نیروی انتظامی پیدا شد. فوری زنگ زدیم بابای یکی از بچه ها اومد و بعد از کلی جر و بحث و پارتی بازی در نهایت موفق شدیم که به راهمون ادامه بدیم البته ادامه که نه مسیر رو عوض کردیم. حالا بگذریم اصل ماجرا بعد از این قضیه است. بعد از چند روز دیدیم که اسم یکی از بچه ها رو که یک رفتاری هم از خودش نشون داده بود تو اردو که ما بعدن متوجه شدیم رو زدن روی برد که به کمیته انظباطی مراجعه کنه. این بنده خدا هم دو سه باری رفت و اومد و آبها از آسیاب افتاد تا اینکه یک روز دیدیم خیلی اتفاقی اسم همه کسایی که توی اردو بودن رو طبق لیستی که این بنده خدا از شرکت کننده ها توی اردو داشت زدن روی برد. همه فهمیدیم که یکی از دانه ریز ها اعتراف کرده و حالا نوبت گرفتن دانه درشت هاست! خلاصه همه رفتیم کمیته انظباطی و سعی کردیم خیلی سازماندهی شده عمل کنیم مثلا. همه توی یک روز و ساعت مشخص همه با هم رفتیم کمیته انظباطی تا با ازدحام جمعیت روبرو بشن. منشی آقای بازجو هم بدون هیچ ناراحتی ای اسم همه رو گرفت و شروع کرد به نوبت دادن و به هر کسی گفت که چه روزی و چه ساعتی بیاد. خلاصه وقتی 70 نفر رو از همه جور آدمی بازجویی میکنن ببینین از توش چی در میاد! همه مدله داشتیم. دختر! پسر! شجاع! ترسو! داش مشتی! تی تیش مامانی ! بچه درس خون و ... کاری ندارم کی چی لو داد و کی چی لو نداد! نوبت من رسید! هم رفتم تو جناب بازجوی مهربون که من هم پسرش بودم
گفتش: که چرا اردو گذاشتی مگه نمی دونستی خلاف مقرارات دانشگاهه!
من که دیدم لو رفته که مسئول هماهنگی من بودم
گفتم: که من فقط پول ها رو دادم به تور!
همین کافی بود که مسئول هماهنگی اعمال خلاف شرع و شئونات بکنن منو و به جرم مقابله با قوانین و مقررات دانشگاه و شرع و... به اشد مجازات برسوننم! از اینجا بود که سیستم زدن حرفهای خودشون از زبون من شروع شد.
گفتش:پس گفتی تو اردو رو هماهنگ کردی!
گفتم: من!؟
گفتش: پس تایید می کنی. چرا مختلط نشستین!؟
گفتم:فقط چند تا از پسرا!
گفتش: پس بزن به رقص هم داشتین!؟
گفتم: نه ما وقتی بهمون گیر دادن!
گفتش:پس گرفتنتون! داشتین چی کار می کردین که گرفتنتون؟
گفتم: کاری نمی کردیم ما منتظر بودیم!
گفتش: منتظر کی بودین چرا وقتی بهتون گیر دادن باز هم رفتین
گفتم: مجوز داشتیم وگرنه که نمی ذاشتن بریم
گفتش:
دخترای ما رو ورداشتین بردین اردو می گی مجوز داشتیم؟!
گفتم: از پدر مادراشون اجازه گرفته بودن!
گفتش: باید از دانشگاه اجازه می گرفتین!؟ بدون اجازه دانشگاه رفتین!؟ می دونی بر خلاف مقررات دانشگاهه؟!
گفتم : نه نمی دونستم (اظهار عدم آگاهی از قوانین برای گرفتن تخفیف در مجازات)
گفتش: چطور نمی دونستی وقتی مختلط می رین بیرون برخلاف مقررارته!؟ مگر نیروی انتظامی نگرفتتون!؟
گفتم: گفتم که مجوز داشتیم بعدش گذاشت بریم!
گفتش: اتوبوس دوم رو هم که جلو تر گرفتن دوباره!؟
با خودم گفتم بابا اطلاعات! منم 20 تا رو بازجویی می کردم اینارو می فهمیدم
گفتم: کفتم که مجوز داشتیم نمی دونستن اتوبوس دومی با ماست!
گفتش: چرا مختلط نشستین!؟
گفتم: داشتم می گفتم بعد از این که گیر دادن بهمون همون چند تا پسر هم رفتن تو اتوبوس پسرا و اونای دیگه اومدن تو اتوبوس دخترا!
گفتش: بعد از صبحانه باز مختلط شدن اتوبوسا!
ای بابا قراره من تعریف کنم یا تو!؟

خلاصه بازجویی ادامه داشت تا این بازجوی مهربون از من خواست اقرار نامه رو بنویسم و امضاء کنم ! منم داستانی که خودم حال می کردم رو نوشتم و گفتم ما مجوز داشتیم و هیچ خلافی نکردیم و خوشحال رفتم! دم دمای امتحانات بود که نامه اومد برم! رفتم ببینم چیه که دیدم به به حکم کمیته انظباطی برای من و چند تا از بچه های دیگه اومده که هر کدوم را با توجه به مسئولیتشون مجازات کردن. حکم من هم یک ترم محرومیت از تحصیل بود. اینجا بود که فهمیدم نامه ی اظهار ندامت رو چی میشه که بعضی ها می نویسن و از رفتار های گذشته خودشون با زیرکی خاصی اظهار ندامت می کنن و بعد از مشورت با چند تا از مسئولین دانشگاه فهمیدم که باید از رفتارم اظهار ندامت و پشیمانی کنم تا حکم محرومیت از تحصیلم بعلت عدم رعایت شئونات اسلامی(دقیقآ نفهمیدم کدوم شئونات منظورشون بود البتن) بحالت تعلیق دربیاد اینجا بود که با حکم تعلیقی بصورت عملی آشنا شدم و خلاصه عدم آشنایی با قوانین دانشگاه رو علم کردم و درخواست عفو بخشش توسط دادگاه تجدید نظر رو دادم.
بعد از چند روز که کل واحد های ترمم رو حذف کرده بودم و یا افتاده بودم برام نامه اومد و این دفعه بعد از حکم تعلیقی با رافت اسلامی آشنا شدم که بنا بر رافت اسلامی حکم شما به حالت تعلیق در می آید و در صورت انجام هر گونه عمل خلافی حکم شما دوباره به اجرا در خواهد اومد! من که نفهمیدم دقیقا چه جرمی مرتکب شدم که مستلزم بخشش و رافت اسلامی هستش اما از این که معنی رافت اسلامی رو فهمیده بودم کلی خوشحال بودم و با خودم می گفتم مسلمون های صدر اسلام الان دارن به اسلام اینها قبطه می خورن...
خلاصه این بار دوم بود که اظهار ندامت کردم و بعد از اون 10 20 بار بیشتر اردو نرفتم! راستی داستان اول رو یادتون عید همون سال بود که باز همه از در و دیوار مدرسه بالا رفتن که روزهای آخر سال رو مدرسه نرن...

وجدان بیدار

پس از سکوتی که بر خلاف اهداف راه اندازی این وبلاگ به علت مشغله های زیاد قبل از انتخابات و بهت و پیگیری اتفاقات بعد از انتخابات داشتم و پس از تصمیم گیری بر سر اینکه آیا باید بنویسم یا به درد خود سانسوری ای که همه دچار آن شده اند بشوم یا نه ،امروز فهمیدم که در این زمانه ی گناه آلود و کسل کننده، نوشتن می تواند تنها و آخرین تلاش های بیداری برای وجدانی باشد که با هر روز سکوت در خوابی عمیق تر فرو می رود و به دنبال همفکران محافظه کاری چون خود می گردد.
حوادث اخیر را به 3 دسته تقسیم می کنم. 1- پیش از انتخابات ، 2- هنگام انتخابات و 3- پس از انتخابات
پیش از نوشتن این مطلب باید بگویم که قصد اثبات تقلب و یا عدم تقلب در انتخابات را در این بحث ندارم و تنها به بررسی این 3 دوره می پردازم!
1- پیش از انتخابات: جریانات را در این دوره می توان به سه دسته تقسیم کرد
دسته ی اول
مردمی که با شور و نشاط خاصی بدنبال تغییر بودند و با حمایت امیدوارانه از میرحسین موسوی و حمایت آرمان گرایانه از مهدی کروبی سعی در تغییر اوضاع داشتند. این جمعیت که بیش از هر زمانی به وحدت رسیده بودند و با حضور اپوزیسیون در جمع خود، احساس امیدواری به پیروزی و تغییر اوضاع هر شب آنها را به خیابان ها می کشاند ، تبدیل به کوهی از انرژی شده بودند که با احتیاط می توان حتی از آن بعنوان یک بمب ساعتی یاد کرد که برای روز انتخابات کوک شده بودند!
دسته دوم جریان مردمی ای بود که در گروه های متفاوتی اقدام به حمایت از محمود احمدی نژاد می کردند
- مردمانی با اعتقادات دینی و تعصبات مذهبی
- به منظور مخالفت با هاشمی رفسنجانی و در حمایت از توهین های صورت گرفته به ایشان توسط محمود احمدی نژاد
- مردمان تهی دستی که با پرداخت سود 8 ماه سهام عدالت نگاهی امیدوار به آینده اقتصادی خود داشتند
- ...
اما جریان سومی که برخلاف دو جریان مردمی یاد شده فعالیت می کرد جریانی بود که با توجه به ضعف جریان دوم نسبت به جریان اول از نظر کیفی و کمی وارد عرصه شد که این جریان شامل حامیان سازماندهی شده ی احمدی نژاد مانند نیروهای بسیج ، بخشی از سپاه، صدا و سیما، شورای نگهبان ، رهبری و نهاد های دولتی بودند که بصورت علنی و یا غیر علنی به حمایت از جریان حاکم می پرداختند.

2- هنگام برگزاری انتخابات:
در این بخش به بررسی وضعیت هر کدام از جریان های ذکر شده در این روز می پردازیم
عده از دسته اول که به نتایج انتخابات امیدواری زیادی داشتند و یا شور و هیجان بیشتری نسبت به دیگران داشتند در ساعات اولیه صبح به پای صندوق ها آمدند و رای خود را دادند و با استرس و هیجان فراوان بخشی از انرژی خود را تخلیه کردند و مابقی را برای جشن پیروزی نگه داشتند، ما بقی نیز در زمان های مختلف تا پایان وقت که تنها تا ساعت 10 شب تمدید شد به پای صندوق ها رفتند و منتظر نتیجه انتخابات شدند. آنچه که مشهود بود رای دادن طرفداران آقایان موسوی و کروبی در شعبه های مشخصی در هر یک از شهر ها بود و می توان گفت آرای این دو کاندیدا در مناطق مشخصی از شهر جمع شده بود. اما دسته دوم که با هیاهوی کمتری پای صندوق های رای حاضر می شدند و آرای خود را به صندوق ها می ریختند کمتر در نقاط بالایی شهر ها دیده می شدند و اکثر آرای احمدی نژاد در محله های فقیر نشین شهر به صندوق ها ریخته می شد. در این مرحله هم تا وارد بحث درباره ی دسته سوم نشده ایم همه چیز عادی بنظر می رسد اما حضور این دسته که حامیان احمدی نژاد هستند در این مرحله و نقش آنها در پای صندوق های رای می تواند جالب باشد:
- نیروهای بسیج و سپاه و نیروی انتظامی: حفظ امنیت صندوق ها و انتخابات
- صدا و سیما: تنها رسانه تصویری انتخابات
- شورای نگهبان: ناظر انتخابات
- رهبری: تایید کننده نهایی انتخابات
- نهادهای دولتی: برگزار کننده انتخابات

3- پس از انتخابات:
اما همه چیز از این موقع شروع شد و به اوج خود رسید و هر یک از این سه گروه دست به فعالیت هایی زدند که می توان شدت و حدت آن را برابر با قبل از انتخابات دانست
گروه اول که حامیان موسوی و کروبی بودند آماده انفجار بودند و این بمب ساعتی که آماده ی آتش بازی پیروزی بود با بهت و حیرت نتایج انتخابات را متفاوت از آن چیزی دید که می پنداشت و پیش بینی می شد و همانطور که همگان دیدند منفجر شد و با کنترل رهبران اصلاحات و نه هدایت آنها این انفجار بصورت کنترل شده و با حضور مردم در خیابان ها و با سکوت و آرامش بدون آسیب جدی ای به خیر گذشت.
گروه دوم با نگاهی تردید آمیز به نتایج انتخابات و با سکوت و آرامش به تماشا و گاهی نقد منصفانه و یا غیر منصفانه حوادث بعد از انتخابات پرداختند و ترجیح دادند در خانه های خود بمانند.
اما در این جا باز نقش گروه سوم بیش از 2 مر حله قبل نمود پیدا کرد و با سرکوب و دستگیری حامیان موسوی و کروبی از فرصت ایجاد شده به منظور حذف گروهی خاص از صحنه سیاسی کشود اقدام کرد.

این کل جریانی بود که بطور مختصر در این مدت اتفاق افتاد و توضیح در مورد اهداف و نقش هر یک از این گروه ها بر مردمی که اهل فکر باشند واضح است. اینکه کدام گروه نقش قربانی را بازی کرد، کدام گروه فریب خورد و کدام گروه این بازی را هدایت کرد. البته لازم به ذکر است که سناریوی جریان حاکم قربانی ندارد و تنها یک عده فریب خوده و یک عده بازی گردان دارد...