۱۳۸۸ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

هنوز کودک بودم

یاد کودکی هایم،
مرا یاد کودکی می اندازد
که نمی دانم کیست

خوب به یاد می آورم
کودک بودم روزی
و کودکی را دوست نداشتم

خوب به یاد می آورم
عاشق بوی مهر بودم
و مدرسه را دوست نداشتم

هنوز هم کودک بودم
و معصومانه نگاه می انداختم
در چشمانت ، نگاه غم بارم را

خوب به یاد می آورم
و می دانم به یاد می آوری
آن غروب های دلگیر خلوت را

و چقدر دوست داشتم
آن سکوهای همیشه خالی را
و آن دالان های تو در تو

آن بیهوده پشت در ایستادن ها
آن بی هوا خندیدن ها
و آن گریه های بی حالی ها

و چقدر دوست داشتم
سرمای پاییزی
کودکی های بزرگسالی را

یاد باد هر چه را از یاد رفته
پاییز ناخوانده را یاد باد
آرزوهای یافته را یاد باد

خیس شدن باران ها را
تنهایی، دل به رفتن آفتاب
دل به رد پا سپردن ها را

یاد به یاد گذشته سپردن و
دل به باد رفتن ها را
آن روزها را یاد باد

پچ پچ های خنده وار
سالن های دو نفره و
دل ساده ی ما را...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر