۱۳۸۸ فروردین ۱۵, شنبه

راه دشوار

گر صد بلا در این راه افتد
گر بر این دل غصه هر گاه افتد

گر غصه ها بی حساب و بی شمار
گر از این چشم سیلی براه افتد

گر در این ره راه گم گردد
گر در سیاهی شب از چه به چاه افتد

دل حسته ی این ره نشود هرگز
گر با هر نفسی بر آن یک آه افتد

چشم منتظر رویت ماند تا ابد
گر بر این دیده هزار نگاه افتد

صبح نگردد بی تو شب سیاهم
گر بر شبم نور هزار ماه افتد

فراموشت نگنجد در ذهنم حتی
گر در قرعه و فالم پادشاه افتد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر