این همه سوختنم بهر چه بود
هیچ ندانستم
گفتنم هیچ مپرس و آهسته پیش رو
آنقدر رفتم که راه گم کرده و بازگشت نیافتم
دریغا تا رسیدم یار نبود
گفتنم هیچ مپرس و آهسته پیش رو
باورش سخت بود
ولی چشمانش را در چشمانم دیدم
آن دم که هیچ مپرسیدم
وبی هیچ جوابی
دستان گرمش را می فشردم
هیچ ندانستم
گفتنم هیچ مپرس و آهسته پیش رو
آنقدر رفتم که راه گم کرده و بازگشت نیافتم
دریغا تا رسیدم یار نبود
گفتنم هیچ مپرس و آهسته پیش رو
باورش سخت بود
ولی چشمانش را در چشمانم دیدم
آن دم که هیچ مپرسیدم
وبی هیچ جوابی
دستان گرمش را می فشردم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر